مرکز خرید فروش قیمت پودر پیاز و سیر ادویه مرکز خرید فروش قیمت پودر پیاز و سیر ادویه .

مرکز خرید فروش قیمت پودر پیاز و سیر ادویه

از خود-قربانی تا خود-تواناسازی

یکی از مشهورترین کاربردهای نظریۀ انتظار مثبت در سازمانها توسط«وروم» پیشنهاد شده است. او دو گونه انتظار را تشخیص داده است: یک انتظار آن است که تلاش فرد به عملکرد شغلی مطلوب منتهی شود و دیگری این که فرد برای عملکرد شغلی مطلوب پاداش دریافت دارد.

ذهنیت قربانی

این نظریه ها را می توان هم در مورد گروه به کار برد و هم در مورد فرد. من فرض می کنم که ذهنیتی وجود دارد که برای کارایی گروه مخرب است. این ذهنیت را ذهنیت قربانی می نامند. قربانی کیست؟ قربانی کسی است که کنترل را عاملی خارج از دسترس خویش می بیند، کسی است که برای قبول مسئولیت یا ناتوان است یا بی میل و به دنیای بیرون تا حدودی بدبینانه می نگرد.

شکل (1) بعضی مشخصه های مهم ذهنیت قربانی را نشان می دهد. با بررسی هر یک از این مشخصه ها تأثیر آنها بر عملکرد گروه آشکار می شود.

 

 

نگاهی عیب جویانه و ستیزه جویانه نسبت به جهان دارد

فقط به بقا و حفظ خود می اندیشد

خود را علیه دنیا حس می کند

با ترس زندگی می کند

در انگیزه های دیگران با شک و تردید می نگرد

دنیایی از کمیابی می بیند

معتقد به برد و باخت است

با همکاران خود رقابت می کند

خصمانه برخورد می کند

عامل کنترل خارجی است

اعتقاد به سرنوشت دارد

«چرا تلاش کنم؟ به هر حال نظر من مورد تصویب قرار نخواهد گرفت.»

افکار منفی انتخاب می کند

نیمه خالی لیوان را می بیند

همیشه شکایت می کند

از مسئولیت کناره می گیرد

سرزنش را متوجه دیگران می سازد

عیب در خارج از آنها قرار دارد

عملکرد متوسط کفایت می کند

به تصدی مشاغل مخاطره آمیز بی میل است

عزت نفس کمی دارد

فعالیت مدار است

کار را به عنوان یک بلای اجتناب ناپذیر می بیند

از دیگران انتقاد می کند

به راحتی از دیگران عیبجویی می کند

قربانیان قبل از هر چیز، نسبت به دنیا دیدگاهی عیب جویانه دارند. آنها به آنچه دنیا در اختیار انسان قرار می دهد اعتمادی ندارند. تنها به بقا و زنده ماندن خود می اندیشند. انتظار دارند که دنیا در هر لحظه علیه آنها اقدام کند و در واقع آنها خود را علیه دنیا حس می کنند. دنیا نمی خواهد با آنها منصفانه رفتار کند و آنها پیوسته در مضیقه خواهند بود.

وقتی ما خود را علیه دنیا می بینیم، همواره با ترس زندگی می کنیم، ترس از آنچه قرار است بعداً اتفاق بیفتد، ترس از کسی که در گوشه ای در کمین ما نشسته است، کسی که می خواهد از ما سوء استفاده کند. این ترس ما را وا می دارد که در انگیزه های دیگران با شک و تردید بنگریم. در کار گروهی وقتی روی پروژه ای کار می کنیم بدگمانیهای ما خودنمایی می کند. وقتی با عضوی جدیدی از گروه برخورد می کنیم یا عضوی حوزۀ دیگری از سازمان را معرفی می کند احتمالاً نمی گوییم:« چه فرصت خوبی، فردی جدید با افکاری تازه!» بر عکس احتمالاً در مورد اعمال عضو جدید تردید می کنیم و انگیزه های او را مورد سؤال قرار می دهیم.

جنبۀ دیگر ذهنیت قربانی این است که دنیا را به عنوان دنیایی از کمیابی می بیند، اگر سهم شما بیشتر باشد حتماً سهم من کمتر خواهد شد. وقتی ما دنیا را این گونه می بینیم هر وقت فرصتی پیش می آید که امتیازی کسب کنیم این امتیاز به زیان فردی دیگر به دست می آید. اگر کسی دیگر چیزی کسب کند آن را به زیان ما به دست خواهد آورد. وقتی دنیا را از این منظر می نگریم با همکاران خود رفتاری رقابت آمیز خواهیم داشت. با دیگران به خاطر منابع، کارمند و زمان رقابت می کنیم. نقشی خصومت آمیز بازی می کنیم و شیوه ای خصمانه در پیش می گیریم.

این رویکرد خصومت آمیز در موارد زیادی خودنمایی می کند. وقتی گروههای متشکل از افراد دارای تخصصهای مختلف که از لحاظ سازمانی هم سطح هستند گردهم می آیند، عضوی که دنیایی از کمیابی می بیند به وضوع و به شدت مدافع واحد خود و وظایف خود خواهد بود. اگر عضوی پیشنهاد کند که منابع یا اطلاعات باید در تمام سطوح سازمانی مشترک باشد وی ضمن رد این پیشنهاد خواهد گفت:« مدیر من هرگز با چنین کاری موافقت نخواهد کرد.»

این وضعیت یک پیشگویی خود-کام بخش می شود زیرا وقتی دیگر اعضای گروه رقابت و رفتار خصمانه او را با خویش تجربه می کنند احتمال دارد که آنها نیز به همین طریق پاسخ دهند. وقتی کارکنان می بینند که یک همکار پیوسته در حال رقابت است و همیشه تلاش می کند که به زیان آنها پیش ببرد، تمایل طبیعی این است که آنها نیز همین کار را انجام دهند. در این صورت اعضای دیگر تیم تصور ستیزه جویانۀ این عضو را (که دنیا، دنیای برد و باخت است و آنها باید برای زنده ماندن با همکاران خود رقابت کنند) تأیید کرده اند. این روند به زنجیر پایان ناپذیری تبدیل می شود که در نهایت عقاید ستیزه جویانه ای را که قربانی به آنها باور دارد تقویت می کند.

کنترل برای قربانی موضوعی بسیار مهم است. قربانیها کانون کنترل برونی دارند. مطالعات متعددی دربارۀ کانون کنترل در محیط کار این نظریه را که دیدگاه فرد دربارۀ جهان بر عملکرد او اثر می گذارد تأیید می کند. هنگامی که ما کانون کنترل برونی داریم کنترل را به عنوان چیزی خارج از خویش می بینیم. نمی توانیم سرنوشت خود را کنترل کنیم و خود را دستخوش امواج تغییر می بینیم. قربانیها اغلب سرنوشت را علت وقوع اتفاقات می بینند. اگر اتفاق بدی می افتد فقط به حکم سرنوشت است.

این نابسامانی چیزی نیست که آنها در آن نقشی داشته باشند. افراد عالباً در این شرایط گرفتار وضعیتی می شوند که من آن را «زیرلبی حرف زدن» می نامم. زیرلبی حرف زدن وقتی است که عضو یک تیم در بحث جمعی ساکت می نیشیند و به نظر می رسد که با تصمیم گروه موافق است اما بعداً به جای اینکه موضوع را برای بحث به مدیر گروه یا کل گروه بکشاند به دیگران شکایت می برد و هنگامی که از او سؤال می شود که چرا این بحث را با ما مطرح نکردی و یا برای تغییر آن نکوشیدی، پاسخ نوعی این است« را تلاش کنم؟ به هر حال این نظر مورد موافقت قرار نمی گرفت.»

قبول مسئولیت یعنی ایستادگی کردن، جلو افتادن، یا رهبر بودن. در مقام قربانی ما ریسک گریز می شویم. نمی خواهیم نقش رهبر داشته باشیم، می خواهیم پیرو باشیم. حتی ممکن است کا را یک بلای اجتناب ناپذیر بدانیم. به میزانی که کار را یک بلای اجتناب ناپذیر می بینیم تصمیم داریم کاملاً تسلیم پذیر باشیم و تعهد نپذیریم. وقتی یک عضو گروه به این طریق با کار برخورد می کند دیگران مجبورند یا حجم سهم خود را افزایش دهند و یا احتمالاً اجازه دهند که عملکرد خودشان به سطح پایینتری نزول کند.

شخص متعهد می کوشد هر چه را که لازم باشد انجام دهد تا کار انجام شود. آنها دوست دارند سنگ تمام بگذارند و سنگ تمام گذاشتن یعنی کنار زدن همۀ موانع برای کامل انجام دادن کار و اغلب سنگینی بار مسئولیت را به دوش کشیدن. قربانی فقط کمی بیشتر از آنچه برای حفظ عضویتش در گروه لازم است کار انجام می دهد. قربانیها به جای توجه به نتایج بر فعالیت تکیه می کنند. آنها افراد کاغذ بازی هستند که با کار هویت پیدا نمی کنند. احتمال نمی رود که خود را به عنوان افرادی خبره و متخصص که باید کار خاصی را به اتمام برساند ببینند و خود را در نتایج به دست آمده سهیم نمی دانند. با عملکرد متوسط، نتایج نسبتاً بی اهمیت می شوند. دائم به بازنشستگی فکر می کنند. قربانی در هنگام کارکردن به عنوان مخالف با آنچه که اتفاق می افتد کار روزانه اش را ترک می کند و به آنچه ممکن است اتفاق بیفتد می اندیشد.

سرانجام، قربانی منتقد دیگران است و این با فکر تقصیر را به گردن دیگران انداختن کاملاً متناسب است. قربانیها بندرت خود را مسئول مشکلات می بینند. مشکلات نتیجۀ مقاصد بد دیگران و یا اوضاع و احوالی فراتر از کنترل آنهاست. خود انتقادی ضروری نیست زیرا آنها هرگز مسئول نیستند.

تا حدی که افراد اکثر این اعتقادات قربانی را دارند بر خودشان و بر گروه تأثیر منفی می گذارند. قربانی انرژی گروه را به هدر می دهد همان طور که انتظارات منفی مزمن و برداشت منفی از حقیقت انرژی خود آنها را نیز کم کم تحلیل می برد.

بدبختانه این افکار منفی جزئی از زندگی روزمرۀ ماست که قسمت عمدۀ توان بالقوۀ ما را تحلیل می برد. اما اگر وقتی را صرف تشخیص آنها بکنیم و فرایند برنامه ریزی را برای متفاوت فکر کردن آغاز کنیم این افکار منفی را می توانیم تغییر دهیم.

خود-تواناسازی و مسئولیت پذیری

عضو گروه خود-توانا شده دنیا را کاملاً متفاوت از یک قربانی می بیند. شخص خود-تواناشده را می توان چنین توصیف کرد: خودش را دارای کنترل بر محیط می بیند، به آسانی قبول مسئولیت می کند و دیدگاه مثبتی دربارۀ حوادث اطراف خود دارد. شکل (2) مشخصه های متفاوتی را در مقایسه با مشخصه های قربانی نشان می دهد. این شخص به زندگی رویکردی خوش بینانه دارد. مردم را اساساً خوب می بیند. با روشی مطمئن و آمیخته با اعتماد وارد تشکلهای جدید می شود. هنگامی که بر اثر رفتار فردی دیگر غمگین و ناامید می شود اغلب آن حادثه را به عنوان چیزی غیر عادی به حساب می آورد تا بتواند با دیگران همچنان رفتاری باز داشته باشد.

به جای دنیای از کمیابی، رویکرد فرد توانا شده این است که دنیا محل فراوانی است. این رویکرد در درون گروههایی که فعالیتهای متداخل دارند نقشی کاملاً مثبت دارد. زیرا اعتثاد به جهانی از فراوانی به شخص اجازه می دهد که به رفتار برد-برد روی آورد. اعضای گروهی که نمایندگی واحدهای دیگر در سازمان را به عهده دارند به عنوان شرکا دیده می شوند نه رقیبان، بنابراین همیاری در تمامی تشکیلات سازمانی آسانتر به وجود می آید.

عضو خود-تواناشده

قربانی

نسبت به جهان دیدگاهی خوش بینانه دارد

مردم را اساساً خوب می بیند

رازدار است

به دیگران اطمینان دارد

نسبت به جهان دیدگاهی عیب جویانه دارد

به تلاش برای بقا می اندیشد

خود را در مقابل دنیا می بیند

با ترس زندگی می کند

در انگیزۀ افراد تردید می کند

بدگمان است

دنیای از فراوانی می بیند

معتقد به برند-برنده است

همیاری می کند-مشارکت می کند

دیگران را به عنوان شریک می بیند تا رقیب و حریف

دنیای از کمیابی می بیند

فرد یا برنده است یا بازنده

با همکاران رقابت می کند

رقیبانه و خصومت آمیز برخورد می کند

کانون کنترل درونی دارد

معتقد به کنترل بر سرنوشت خویش است

تفکر خلاق دارد

کانون کنترل برونی دارد

به سرنوشت معتقد است

چرا بکوشم؟ به هر حال این پیشنهاد مورد موافقت قرار نمی گیرد

افکار مثبت انتخاب می کند

لیوان را نیمه پر می بیند

به ندرت شکایت می کند

افکار منفی انتخاب می کند

لیوان را نیمه خالی می بیند

همیشه شکایت می کند

مسئول خود است

به جای مقصر دانستن دیگران به دنبال راه حل می گردد

فوق العاده مبتکر است

از مسئولیت اجتناب می کند

تقصیر را به گردن دیگران می اندازد

تقصیر در خارج از وجود آنهاست

عملکرد متوسط خوب کافی است

مخاطره جو است

عزت نفس زیادی دارد

نتیجه مدار است

به قبول خطر پست و مقام بی میل است

عزت نفس کمی دارد

فعالیت مدار است

کار برای حیات ضروری است/کار تفریح و سرگرمی است

کا را به عنوان بلایی اجتناب ناپذیر می بیند

خود منتقد است

منتقد دیگران است

به سادگی از مردم عیبجویی می کند

در حالی که قربانی به این می اندیشد که را دنیا علیه اوست، شخص مسئولیت پذیر می گوید: «خُب، مشکلی پیش آمده است، من باید چکار کنم» مسئولیت پذیری اساس و پایه خود-توانا سازی است. این رفتار مسئولیت پذیرانه همان چیزی است که به فرد اجازه می دهد پیش آمدن مشکل را بپذیرد و برای حل آن چاره جویی کند.

فرد خود-تواناشده یک کانون کنترل داخلی دارد، این احساس که او کنترل سرنوشت خویش را به دست دارد هنگامی که مشکلی پیش می اید به جای سرزنش کردن دیگران راه حل پیدا می کند. به ندرت شکایت می کند اما احتمال دارد که با افکار خویش با سازمان به چالش بپردازد. او ممکن است اکنون از وضعیت جاری خویش در درون گروه ناخشنود باشد اما معتقد است که با انتخاب خویش عضو این گروه است. او انتخابهایی دارد بنابراین اگر بخواهد می تواند از این انتخابها استفاده کند.

خود-توانا سازی به این دلیل پدید می آید که فرد برای خود حق انتخاب قائل است، در حالی که دیگران قائل نیستند. در نتیجه احتمال بیشتری وجود دارد که او افکار مثبت را انتخاب کند، در هر موقعیت ویژه نیمۀ پر لیوان را می بیند. هنگامی که وقایع نامطلوب اتفاق می افتد کمتر احتمال می رود که شکوه کند در عوض او زمانهای ناموافق را به عنوان بخشی طبیعی از زندگی می بیند و نه به عنوان چیزی که فرد را پیوسته ناتوان سازد.

مسئولیت پذیری و خود-تواناسازی پیوندی نزدیک دارند، اعضای توان شدۀ گروه احساس خود-مسئولیتی دارند. آنها به جای مقصر دانستن دیگران در جستجوی راه حل هستند. برای حل مشکلات خلاقیت نشان می دهند. این کار آنها را قادر می سازد که به جلو حرکت کنند. تمایل دارند خطر پذیر باشند و دوست دارند که در جلو صف قرار بگیرند و نتیجه مداری را می پسندند.

یکی از بزرگترین تفاوتهای میان افراد واقعاً موفق و افراد ناموفق این است که افراد موفق به جای فعالیتها بر نتایج تأکید دارند. آنها فعالیتهایی که بهترین نتیجه را برای آنها به دست می دهد تشخیص می دهند و بر آنها تمرکز می کنند. این خصوصیت که یک عضو به گروه فشار می آورد تا دربارۀ نتایج بیندیشد به جای اینکه خود را گرفتار فعالیتها بسازد برای گروه نتیجۀ خوبی در بر دارد.

کا برای شخصیت خود-توانا شده حیاتی است . کار، به جای تنها یک شغل، یک وسیلۀ تفریح می شود. وقتی کار وسیلۀ تفریح من بشود، زندگی من بشود، احتمال بیشتری دارد که به آن معتهد بشوم. تعهد برای موفقیت کاملاً ضروری است. معتهد بودن، به معنای واقعی در کار زندگی کردن ما را وامی دارد که به طور فوق العاده ای انرژی بیشتری وارد کار و وارد گروه بکنیم.

متفکران توانا شده از انتقاد از خود بیم ندارند. احساس خود مسئولیتی کردن یعنی قبول مسئولیت در مقابل حوادثی که اتفاق می افتد. متفکران تواناشده به جای اینکه وقت خود را به سرزنش کردن دیگران تلف کنند پیوسته عملکرد خود را ارزشیابی می کنند. تأکید بر این است که چگونه من می توانم اصلاح کنم به جای اینکه چگونه می توانم از دیگران عیب جویی کنم.

از لحاظ اثرگذاری بر دیگران بین مجری خودتواناشدۀ مسئول و قربانی تفاوت وجود دارد. روحیل قربانی این است که تمایل دارد دیگران را عقب نگهدارد. متفکر خودتوانا شده خوشبین است و می خواهد که دیگران کامیاب شوند. آنها بر این باورند هستند که همل ما می توانیم کامیاب شویم و می خواهند دیگران را با خود به تعالی برسانند.

رویکردهای قربانی و خود-تواناشده برای حل مشکلات

تا زمانی که تأکید فرد از قربانی به خودساختگی و مسئولیت پذیری تغییر نکند گروه از لحاظ عملکرد روزگار سختی می گذراند. با مسئولیت پذیری، مخالفت و کارشکنی متوقف می شود و افراد راههایی را جستجو می کنند که گروه را پیش ببرد. لازمۀ خود-تواناسازی این اعتقاد است که هیچ چیز، از جمله من، کامل نیست و هنگامی که مشکلی پیش می آید خود من باید آغاز حل مسئله باشم. این یک نگرش حل مسئله است و رویکردی که به افراد اجازه می دهد راههایی پیدا کنند که گروه را از وضعیتهای دشوار بیرون بیاورند.

شکل (3) نمودار چرخه های قربانی و مسئولیت پذیری است. وقتی افراد دیدگاه قربانیها را انتخاب می کنند در همان تلۀ دور باطل گرفتار می شوند. بر اثر راه و روش آنها تغییراتی ایجاد نمی شود و تحول در سازمان دشوار می شود. مشکلات پشت مشکلات ادامه می یابد زیرا قربانیها روی چرخۀ معیوب عیب جویی، سرزنش و اجتناب از مسئولیت قرار دارند.

چه اتفاقی می افتد که مشکل پیش می آید؟ در شکل 3 می توانیم ببینیم که رویکرد قربانی با راه حل متفکر خود-توانا شده بسیار متفاوت است. وقتی ما در چرخۀ قربانی هستیم به دفاع از خود تأکید داریم، شروع می کنیم به نشانه گرفتن دیگران، وقت خود را صرف عیب جویی می کنیم. هدف ما اجتناب از مسئولیت است. نمی خواهیم به عنوان کسی که مسئول این مسئله است مورد مواخذه قرار بگیریم. اگر به ما نسبتی بدهند فوراً در مقابل آن عذر و بهانه می تراشیم.

تا زمانی که به دنبال غذر و بهانه برای عملکرد خود هستیم، تا زمانی که می کوشیم دیگران را مقصر بدانیم هیچ چیزی فرا نمی گیریم. وقتی چیزی یاد نگیریم هیچ فرصتی برای پیشرفت دست نمی دهد، برای انتخاب روشهایی متفاوت وجود ندارند. وقتی بار دیگر همین مشکل پیش اید چه اتفاقی می افتد؟ ما درست به همین طریق پاسخ خواهیم داد. در یک دور باطل گرفتار می شویم که هیچ راه رهایی برای ما و گروه در آن وجود ندارد.

مسیر دیگری وجود دارد که به اعتقاد من انتخاب بهتری است. این مسیر خود-مسئولیتی است. اگر مسئولانه رفتار کنیم تمایل خواهیم داشت به خود-انتقادی بپردازیم.وقتی مشکلی پیش می آید به انتقادهای دیگران گوش می دهیم و دربارۀ آنچه می توانستیم جور دیگری انجام دهیم می اندیشیم. عملکرد خویش را ارزیابی می کنیم از تجربه می آموزیم و مسیر خود را دوباره تصحیح می کنیم. وقتی مسیر خود را اصلاح کردیم می توانیم فرایندهای تازه ای برای رفع مشکل طراحی کنیم. در جریان ایجاد چنین تغییراتی ما فرصتی پیدا می کنیم تا در یک مسیر جدید کامل- یک مسیر عملکرد موفقیت امیز-قرار بگیریم.

به این ترتیب ما یک چنین دستاورد بزرگی را در فرایند اصلاح مشاهده می کنیم. افراد در گروههایی که دست اندرکار فرایند اصلاح هستند می کوشند از تجربیات و اشتباهات خود بیاموزند. هر زمان اشتباهی رخ می دهد به جستجوی عیب در فرایند می پردازند و می کوشند بدیل بهتری تشخیص دهند. این شیوه بهبودی پیوسته ای را در چگونگی رویکرد ما به مشکلات کار فراهم می آورد.

کمک به قربانی در جهت خود-توانا سازی

تکنیکهای مختلفی برای کمک به قربانیها که خود تواناتر بشوند وجود دارد. یک روش ساده این است که به قربانی کمک کنیم تا از تفکر منفی ای که او را از کار مفید باز می دارد تعبیر دیگری به دست آورد. قربانیها اغلب ناتوانیهای خود را چنان تعمیم می دهند که گویی راه حلی برای آنها وجود ندارد. برای مثال یک عضو تیم ممکن است چنین بگوید که « هیچ کسی در اینجا به آن چه من می گویم توجهی نمی کند.»

تازمانی که فرد یک چنین دیدگاهی دارد مشکل را فراتر از کنترل خود خواهد دید زیرا به نظر او دیگر اعضای گروه پیوسته به او بی توجه هستند. این بیان می تواند شکلی دیگر به خود بگیرد که نشان دهد او تا حدی حق انتخاب دارد، مثلاً«من هنوز نتوانسته ام تعدادی از شماها را در مورد نظر خودم متقاعد کنم.» این بیان متفاوت قدرت را دوباره به فرد برمی گرداند. او اگر می خواهد دیگران را قانع کند مجبور است رویکرد دیگری برگزیند اما معتقد است آنها می خواهند به استدلالهای درست گوش فرادهند.

تکنیک دوم مربوط به گروهی است که به قربانی کمک کند تا برای اندیشۀ منفی خود گزینه ای مثبت فراهم کند و موضع منفی او را به چالش بطلبد. برای مثال فرض کنید قرار است قربانیها چنین تعبیری داشته باشند:«مدیریت به گزارش ما عمل نمی کند، بنابراین ما اینجا وقت تلف می کنیم.» دیگر اعضای تیم می توانند از این فرصت استفاده کنند و مثالعایی ارائه بدهند که در آنها مدیریت بر مبنای پیشنهادها عمل کرده است. همچنین گروه می تواند یک بدیل مثبت ارائه دهد و مثلاً بگوید:« مدیریت به پیشنهادهایی که به سودمندی آنها متقاعد شده است عمل کرده است، بنابراین ما باید مطمئن بشویم که گزارش ما واقعاً مؤثر است.»

قربانیها به احتمال زیاد به شک و تردید می افتند، بنابراین به عنوان گام بعدی مهم است که به آنها کمک کنیم تا نتایج وسیع و کلی شکاکیت خود را دریابند. یگ گروه می تواند بکوشد به قربانی کمک کند تا دریابد چگونه اندیشۀ منفی او هم بر خود او و هم بر گروه اثر مخرب دارد. آنها ممکن است بعداً به او کمک کنند تا یک شق سازنده انتخاب کند و بدترین نتیجۀ ممکن این روش را برایش مجسم کنند. اگر مدیریت نهایتاً تصمیم بگیرد که بخشهایی از گزارش گروه را عملاً به کار ببرد برای اعضای گروه مهم است که از این فرصت به عنوان شاهد استفاده کنند تا با دیدگاه منفی قربانی به چالش بپردازند.

روشهای دیگری هم وجود دارد که به افراد و گروهها کمک می کنند تا ذهنیت منفی خود را به ذهنیت مثبت تبدیل کنند، اما دو تکنیکی که در اینجا مطرح شد برای شروع کار مناسب هستند.

نوشته گاری گابل، ترجمه بدرالدین اورعی یزدانی 



برچسب: ،
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۶ مهر ۱۳۹۹ساعت: ۱۲:۵۲:۰۰ توسط:123 موضوع: نظرات (0)