اختلاس و فساد گاهی به رشد اقتصادی میانجامد/باید منتظر یک دور جدید آشوب باشیم/ چپها در جامعه فعالتر شدهاند/نوعی کشمکش بین دولت و حاکمیت وجود دارد
* در دهه 20 که ایران شرایطی بحرانی داشته است. البته آن دوران قابل مقایسه با وضعیت فعلی نیست. اما در این دوران نیروهای مختلفی در جامعه مدنی رشد کردند و حتی اگر بازار و اتاقهای بازرگانی را بخشی از جامعه مدنی در نظر بگیریم، بخشی از صنعتگرها و بیشتر تجار و بازرگانان فضایی برایشان پیش آمد که از آن بهره بردند. فضایی که محصول بیتصمیمی بود. در این فضا آنها رشد کردند و اگرچه آن دوران، دوران فترت است اما به نحوی یک آزمایش دموکراسی نیز بود. این تضادها که بین گروههای سیاسی وجود دارد و نمیگذارد تصمیم درستی گرفته شود، میتواند فضایی را برای برخی گروهها هم باز کند. من فکر میکنم گروه طبقه متوسط بیشتر از این فضا رنج میبرند. باید دید برآیند این اتفاقات و پیامدها چه خواهد شد. از یک طرف گروههای زیادی در جامعه وجود دارند که به خاطر همین بیتصمیمیها، وضع معیشتشان خیلی بد شده است. به نظر من مشاهدات فعلی نشان میدهد وضعیت بد است ولی از طرف دیگر باید پرسید آیا وضع بد به یک واکنش عمومی منجر میشود یا آیا حالا زمان آن واکنش است؟
* برای مثال تاثیری که نفت در سال 1353 بر اقتصاد و نهایتاً جامعه گذاشت، منجر به انقلاب اسلامی شد. چندین بار بعد از انقلاب این وضعیت نفت البته تکرار شده ولی آن شرایط را به وجود نیاورده است. برخی میگویند پیامد یک وضع اقتصادی بد در همان اوایل اتفاق میافتد اما دائم با وضعیت بدی مواجه هستیم که روزبهروز بدتر میشود ولی واکنشی هم از سوی جامعه نمیبینیم. اما این وضعیت به نظر من بیشترین تاثیر را بر روی بدنه بازار میگذارد. چون تشکلهای بازار ضعیفتر از تشکلهای جامعه مدنی هستند و اکنون هم اگر نگاه کنیم میبینیم وضعیت فعلی از جمله مشکلات کارگرها و... خیلی بر اندیشه چپ تاثیر گذاشته و آنها را در جامعه فعالتر کرده است. قبل از جنگ خلیج فارس در بریتانیا چپها منزوی شده بودند و قدرتی نداشتند اما با شروع جنگ آنها رشد کردند چون جنبش ضدجنگ ظهور کرد. مردم در کافهها دور هم جمع میشدند و راجع به این رویدادها صحبت میکردند. این نوع رویدادها فرصتهایی است که برای گروههای مختلف به وجود میآورد. اینکه در کل چه تاثیری میگذارد نوعی بیاعتمادی و بیاطمینانی به وجود میآورد.
* وقتی شما یک بحرانی دارید، حداقل توقعها این است که دولت یا حاکمیت بتواند تضاد منافع را حل کند و نوعی یکسانسازی به وجود بیاورد و من فکر میکنم در هر دوره تاریخی این یکسانسازی به وجود آمده ولی در این دوره خیلی تردید وجود دارد که آیا این یکسانسازی به وجود آمده باشد. وقتی یک فردی بهجای مادرش، ملتش را انتخاب کند یعنی منافع عمومی را بر منافع شخصی ارجح دانسته است. این در همه دورهها بوده است ولی در این دوره حتی در تصمیمگیریها نیز شاهد آن نیستیم. شاید باورش سخت باشد ولی این مساله که دولت از مشمولان غایب جریمه بگیرد، ممکن است باعث شود آن مساله یکسانسازی به وجود نیاید. مثلاً این تصور را به وجود میآورد که یک فرد بهجای آنکه از مملکت خود دفاع کند از منافع خودش دفاع میکند. از نظر من این خیلی مساله مهمی است. در مساله تحریم شما هیچ نوعی از تئوریهای مقاومت را نمیبینید که در سطح جامعه مطرح باشد.
برچسب: ،