مرکز خرید فروش قیمت پودر پیاز و سیر ادویه مرکز خرید فروش قیمت پودر پیاز و سیر ادویه .

مرکز خرید فروش قیمت پودر پیاز و سیر ادویه

مفاهیم بنیادی نظریة آدلر :

اولین چیزی که می توانیم در زندگی روانی و روند آن بیابیم، آن است که حرکات و جنبشهای فرد همواره متوجه یک هدف هستند. از این رو نمی توان روح انسان را یک کل ایستا تصور کرد، بلکه انسان یک کل پویا است که در جهت نیل به هدف تلاش می کند. زندگی روانی انسان به وسیلۀ هدفی از قبل تعیین شده است، مشخص می شود.هدف انسان از نیاز ارگانیزم به سازگاری با محیط و پاسخگویی بدان حاصل می شود. بر این اساس، تمام پدیده های زندگی روانی را می توان به منزلۀ آمادگیهایی برای نوعی موقعیت آینده دانست. از روی هدف یک فرد، و با اطلاع از جهان پیرامون او، می توانیم بفهمیم که جنبشها و تخیلات زندگی فرد چه معنایی دارند و ارزش آنها از نظر آماده سازی برای هدف آینده چیست؛ و نیز می توانیم بفهمیم که فرد باید دست به چه کارهایی بزند تا به هدفش برسد. روان انسان چیزی نیست مگر نیرویی که به سوی یک هدف عمل می کند، تمام تجلیات روان انسان در جهت تأمین آن هدف است.

پیش فرض پیروان آدلر آن است که هدف روان تأمین برتری است . هدف هر فردی در ماههای اولیة زندگیش در کودکی شکل می گیرد و تحت تأثیر محیط تعیین می شود . هر یک از ما فقط آن چیزی را ارزش می نهد که متناسب با هدف اوست . بدون درک روشنی از هدف نهایی فرد ، درک واقعی رفتار او غیر ممکن است و نیز ، تا ندانیم که کل فعالیت فرد تحت تأثیر هدفش قرار دارد ، نمی توانیم هیچ یک از جنبه های رفتار و در نتیجه کل شخصیت او را ارزشیابی کنیم .

 

2 تلاش برای تفوق و برتری : 

آدلر در سال 1908 م ، به این نتیجه رسید که تمایلات تهاجمی از غریزة جنسی بسی مهمترند . ولی اندکی بعد واژة پرخاشگری یا تهاجم را به « میل به قدرت » تبدیل کرد . آدلر قدرت را جنس مذکر و ضعف را با جنس مونث همانند می دانست . او دراین مرحله از تفکر خویش ، عقیده « تعرض مردانه » را مطرح کرد و آن را شکلی از جبران افراطی دانست که هم مردان و هم زنان در موقع احساس عدم کفایت و یا حقارت به آن متوسل می شوند . پس از مدتی، آدلر از کاربرد واژۀ «میل به قدرت» دست کشید و مفهوم تلاش برای نیل به تفوق و برتری را جایگزین آن کرد. از این رو می توان گفت که با توجه به هدف نهایی انسان سه مرحله در تفکر او وجود دارد . تهاجمی بودن ، مقتدر بودن و برتر بودن . هدف آدلر از تفوق و برتری ، احراز مقام اجتماعی یا فروانروائی بر دیگران نیست بلکه منظورش خودشکوفائی و ارتقای خود است . تفوق و برتری طلبی با رشد فیزیکی هماهنگ و همگام است . برتری طلبی یک ضرورت ذاتی زندگی به حساب می آید، اساس راه حل مشکلات زندگی است، در نحوۀ حل مشکلات انسان متجلی می شود و تمام اعمال او تابع سمت و سوی آن است. تمایل به حرکت از پایین به بالا هرگز خاتمه نمی پذیرد و تمام اعمال انسان مبین همین کوشش است.

به عقیدة آدلر کوشش برای برتری جزء لازم زندگی و حتی بالاتر از آن است و از لحظۀ تولد تا مرگ ادامه دارد. اصلی ذاتی و پویاست که از نسلی به نسلی دیگر منتقل شود . آدلر معتقد است تلاش برای تفوق و برتری در افراد بصورتهای مختلف بروز کند . مثلاً فرد روان نژند برای نیل به عزت نفس ، قدرت و بزرگ جلوه دادن خویش تلاش می کند . در حالی که فرد عادی برای هدفهایی تلاش می کند که در درجة اول ماهیت اجتماعی دارند . فرد برای آن نوع تفوق و برتری تلاش می کند که امنیت خاطر و سازگاری لازم و متناسب با هدف قبلی او را برایش تأمین کند. نوع و چگونگی تجلی تلاشهای فرد برای تفوق و برتری به احساسات حقارت او و راههای جبرانی انتخاب شده توسط او بستگی دارد؛ که در نتیجه به شخصیت او وجهۀ خاصی می بخشد.

 

3 احساس حقارت و مکانیسم جبران :

  آدلر در آغاز کارش نقص عضو و جبران افراطی را مطرح کرد . او درصدد بود تا دریابد که چرا مردم هنگامی که بیمار می شوند و یا از نوعی محنت رنج می برند، در ناحیۀ خاصی از بدن خود این بیماری را احساس می کنند. همچنین او ملاحظه کرد که شخصی که عضو معیوبی دارد اغلب می کوشد با تقویت آن عضو ، از راه تربیت فشرده ، آن ضعف را جبران کند . در این موقع آدلر مهتری و کهتری و ناچیزی را با مردانه نبودن و یا زنانگی معادل می دانست و عمل جبرانی آنرا « تعرض مردانه » نامید . پس از آن با ارائه نظر جامعتری معتقد شد که احساس حقارت از نوعی احساس بی کمالی یا ناتمامی در هر بعد از زندگی ناشی می شود .

به نظر آدلر حقارت نشانة غیر عادی بودن نیست بلکه علت تمام پیشرفتها و بهبودیها در ابعاد مختلف  انسان به شمارمی آید . انسان به وسیلۀ نیاز خود به غلبه بر احساس حقارتش به جلو رانده می شود و به وسیلل تمایلش به برتر بودن به جلو کشیده می شود. در نظر او کمال جویی هدف زندگی است نه لذت جویی. البته احساس حقارت ممکن است در شرایط خاصی رشد کند، که در آن صورت حالتهای غیر عادی معینی را ممکن است به دنبال شرایط خاصی رشد کند، که در آن صورت حالتهای غیر عادی معینی را ممکن است به دنبال خود بیاورد. مثل عقدۀ حقارت و عقدۀ جبرانی برتری طلبی. اما، در شرایط طبیعی، احساس حقارت یا احساس ناتمامی نیروی کشش مهمی برای انسان به شمار می رود.

جبران مکانیسمی است که به کمک آن فرد احساس حقارت خود را تلافی می کند . به نظر آدلر جبران را در تمام شئون حیاتی فرد، اعم از جسمانی، روانی و اجتماعی، می توان مشاهده کرد. در زمینۀ روانی، احساس هرگونه ناتوانی یا نقص می تواند مولد یک سلسله رفتارهای جبرانی شود. کودک بر اساس تجربه های زمان خردسالیش و مقایسۀ خود با دیگران به احساس ناتوانی خود پی می برد و عملا می بیند که در اطرافش افراد مستقل و نیرومند زندگی می کنند. آنها قادرند به میل و ارادۀ خود به هر کاری دست بزنند، در حالی که کودک نمی تواند. او برای رفع ابتدایی ترین نیازهایش باید به دیگران متوسل شود. لذا، از همان اوایل کودکی درصدد رهایی از ضعف و دستیابی به قدرت بر می آید. شیوۀ استفادۀ کودک از مانیزم جبران به طرز رفتار و تفکر والدین و اطرافیانش  بستگی دارد. مکانیسم جبران چنانچه به صورت افراطی تجلی کند ، حالت مرضی به خود می گیرد و رفتارهای فرد را مختل میکند . به علاقة اجتماعی صدمه میزند و قدرت طلبی را در او فوق العاده تقویت می کند .(آدلر،1954؛کرسینی،1973).

 

4 علاقه اجتماعی :

 آدلر در اوایل کار نظریه پردازیش ، هنگامیکه ماهیت تهاجمی انسان و میل به قدرت و سپس نظریة « تعرض مردانه » را به مثابه راهی حبرانی برای غلبه بر ضعف زنانگی مطرح کرد، به دلیل تأکیدش بر کششهای خودپسندانۀ انسان و نادیده گرفتن انگیزه های اجتماعی شدیداً مورد انتقادقرار گرفت . علاقه اجتماعی، گرچه مطالبی نظیر همکاری، روابط اجتماعی، همانندی با گروه، همدلی و غیره را در بر می گیرد، ولی به عقیدۀ آدلر معنی و مفهوم علاقۀ اجتماعی از همۀ اینها وسیع تر است و آن کمک مداوم فرد است به جامعه، تا هدف یک جامعه کاملا تأمین و تحصیل شود.به عبارت دیگر،به عقیدة آدلر علاقة اجتماعی جبران صحیح و مسلم همة ضعفهای طبیعی یک فرد است .

 آدلر معتقد است که علاقة اجتماعی امری ذاتی است و انسان طبیتاً مخلوقی اجتماعی است ، نه اینکه از روی عادت اجنماعی شده باشد .علاقه اجتماعی ظاهراً یک مفهوم واحد نیست بلکه مجموعه ای است از احساسات و رفتارها. گرچه علاقۀ اجتماعی اغلب پدیده ای ذاتی توصیف شده است، ولی بسیاری از پیروان آدلر از اینکه چه چیزی بدان این خاصیت را می بخشد، متحیرند، زیرا علاقۀ اجتماعی ظاهراً نه ژنتیک است و نه امری محیطی و اجتماعی و وابسته به نهادهای اجتماعی به حساب می آید.

وجود ، یک احساس اجتماعی همگانی است . بطوریکه تمام انسانها را  با یکدیگر برابر می کند .  و تنها ملاکی است که با آن می توان به نحو مؤثری پدیده های زندگی روانی را اندازه گیری کرد. احساس اجتماعی ، پایه و اساس تمام پیشرفتهای مهم تمدن است . نقطة مقابل احساس اجتماعی تمایلات و تلاشهایی است که در جهت قدرت شخصی و برتری انجام می گیرد .  این ملاک دومی برای ارزشیابی شخصیت است. این دو تمایل همیشه در مقابل یکدیگر قرار دارند و تجلیات بیرونی آن همان چیزی است که منش نامیده می شود. احساس اجتماعی و نوعدوستی، علاوه بر آنکه تحت تأثیر تلاشهای جبرانی آن برای کسب قدرت قرار می گیرد، احساسات حفارت، شرایط اقتصادی و اجتماعی کودک و معایب بدنی او نیز در رشد و تحریف آن تأثیر می گذارند. علاقۀ اجتماعی در نوع احساسات ما نسبت به دیگران و روابط با آنها تأثیر بسزایی دارد و نیز بشاشیت و جذابیت ما تا حد زیادی از همین علاقۀ اجتماعی متأثر است.

 

5- شیوۀ زندگی:

شیوۀ زندگی مشخص ترین بعد روان شناسی فردی است. شخص بر اساس شیوۀ زندگی خاص خو ایفای نقش می کند. آن کلی است که به اجزا فرمان می دهد. شیوۀ زندگی تعیین کنندل بی همتایی شخصیت فرد و ارائه دهندۀ اندیشه و افکار آدلر است. شیوۀ زندگی مهمترین عاملی است که انسان زندگیش را بر اساس آن تنظیم می کند و حرکتش را در جهان و زندگی مشخص می کند. شیوۀ زندگی مجموعۀ عقاید، طرحها و نمونه های عادتی رفتار، هوی و هوسها، هدفهای طویل المدت، تبیین شرایط اجتماعی و یا شخصی است که برای تأمین امنیت خاطر فرد لازم است. شیوۀ زندگی فرضیاتی است که در آن نحوۀ تفکر، احساسات، ادراکات، رویاها و غیره مطرح هستند. شیوۀ زندگی نوع خاص واکنش فرد در برابر موانع و مشکلات زندگی است.

انسان، در چهارچوب شیوۀ زندگیش می تواند به نحو مفیدی رفتار کند و یا اینکه زندگیش را بی ثمر سپری کند. روی این اصل است که بعضی از پیروان آدلر بین رواندرمانی و مشاوره تفاوتی قائل شده اند. آنها معتقدند که هدف رواندرمانی تغییر شیوۀ زندگی است و هدف مشاوره تغییر رفتار است در داخل شیوۀ زندگی.

اعتقاد مربوط به شیوۀ زندگی به چهار گروه تقسیم می شود:

1-     مفهوم خود یا خویشتن پندار، یعنی اعتقاد فرد به این که «من که هستم»

2-     «خود آرمانی»، یعنی اعتقادفرد به اینکه« من چه باید باشم»، یا «مجبورم چه باشم تا جایی در میان دیگران داشته باشم». این مفهوم را آدلر در سال 1912 عنوان کرد.

3-     تصویری از جهان، یعنی اعتقادات فرد دربارۀ اطرافیان و محیط پیرامونش.

4-     اعتقادات اخلاقی، یعنی مجموعۀ چیزهایی که فرد درست و یا نادرست می داند.

هر گاه میان اعتقادات مربوط به «خود» و «خود»آرمانی تعارض به وجود آید، احساس حقارت بروز می کند. همچنین عدم هماهنگی میان اعتقادات مربوط به «خود» و اعتقادات مربوط به جهان پیرامون به احساس حقارت می انجامد که بعضی اوقات آن را احساس عدم کفایت، فقدان شایستگی و یا عدم تسلط می نامند. ناهماهنگی میان خویشتن پنداری و اعتقادات اخلاقی نیز موجب احساس حقارت در حوزۀ اخلاقی می شود که احساس گناه نوعی از ان است.

شالودۀ شیوه زندگی فرد از همان اوان کودکی یعنی در سنین چهار تا پنج سالگی ریخته می شود. در شکل گیری شیوۀ زندگی، حق تقدم با عوامل جسمانی است. به همین طریق، عوامل جسمانی در ایجاد فرضیاتی در زندگی فرد تأثیرات بشزایی دارند. از این رو، آدلر برای تجارب اولیۀ اجتماعی کودک، در زمینۀ ایجاد مفهوم نسبت به موقعیتش در جهان، اهمیت زیادی قایل می شود. کودک عوامل موجود در محیط خانواده را به دنیای خارج تعمیم می دهد و روابط و تعابیرش را بر آن اساس بنیان می نهد. به همین دلیل، آدلر به ماهیت منظومۀ خانواده توجه خاصی مبذول داشت و ترتیب تولد فرد را در خانواده(بدین معنی که جندمین فرزند خانواده است) با خصوصیات رفتاری متفاوتی همراه می دانست. بنابراین اطلاعات مربوط به ترتیب تولد کودک و همین طور، خاطرات اولیۀ او در محیط اجتماعی خانواده، نقش مهمی در معرفی چگونگی شخصیت و شیوۀ او بازی می کند.

کودک ، به اقتضای نیازها و شرایط خاص محیط خانوادگی خود، روشهای ویژه ای را برای رسیدن به هدفهایش اتخاذ می کند که به تدریج جزء صفات ثانوی او می شوند، به عبارت دیگر ، محیط اولیه، شرایط خانواده، و چگونگی احساس حقارت، احساسات اجتماعی و میل به قدرت طلبی در تعیین سمت و سوی شیوۀ زندگی مؤثرند. بدین معنی که شیوۀ زندگی هر فرد، بر اساس هدفهایش، به طریقی تعیین می شود که شخص در قبال احساس ناامنی ناشی از احساس بی کفایتیش محافظت می کند.

 

6-«من خلاقه»:

« من خلاقه » از نظر آدلر شاهکار وی محسوب می شود. « من خلاقه» آدلر با مفهوم «من» در روانشناسی فروید تفاوتهای بسیار دارد. از نظر آدلر، « من خلاقه» می کوشد تا به تجارب شخصی معنی و مفهوم ببخشد و یا اینکه تجاربی را که حتی در عالم خارج موجود نیستند، خلق کند و بر مبنای آنها شیوۀ خاص زندگی فرد را پی ریزی کند، در حالی که «من » در روان شناسی فروید حاصل یک سلسله مکانیزمهای درونی است و هدف آن ارضای نیازهای غریزی با توجه به اصل واقعیت است. به عبارت دیگر، اعتقاد به « من خلاقه» حاکی از آن است که انسان خود، شخصیت خویش را بر مبنای وراثت و تجربه می سازد. « من خلاقه» محرک واقعی و انگیزۀ اصلی کلیۀ فعالیتهای انسان است و وحدت و ثبات آن از نظر رشد شخصیت اهمیت بسزایی دارد. « من خلاقه » نقش مخمری را دارد که بر روی حقایق دنیا عمل می کند و آنها را تغییر شکل می دهد و به صورت شخصیتی پویا، واحد، منحصر به فرد و بینظیر در می آورد. « من خلاقه » به زندگی معنی می بخشد و هدف و همچنین وسیلۀ رسیدن به هدف را ابداع می کند. تشریح و توصیف « من خلاقه» دشوار است، ولی با شناخت تجلیات آن می توان موجودیتش را احساس کرد. به عبارت دیگر، از اثرات آن به وجودش پی می بریم.

 

نظریه های مشاوره و رواندرمانی، دکترعبدالله شفیع آبادی



برچسب: ،
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۶ مهر ۱۳۹۹ساعت: ۱۲:۵۱:۵۷ توسط:123 موضوع: نظرات (0)