بک لینک -

سايت پیش بینی
وان ایکس بت
سایت شرط بندی انفجار
سایت شرط بندی
سایت بازی انفجار
سایت شرط بندی فوتبال
سایت enfejar
بت فوروارد
جت بت
سایت پیش بینی فوتبال
ثبت نام بازی انفجار
sibbet90
سایت سیب بت
ورود به سایت بازی انفجار
وان ایکس بت
سایت بازی انفجار
پوکر آنلاین
بت بال 90
انفجار آنلاین
جت بت
بازی انفجار
سایت بازی انفجار

 مرکز خرید فروش قیمت پودر پیاز و سیر ادویه مرکز خرید فروش قیمت پودر پیاز و سیر ادویه .

مرکز خرید فروش قیمت پودر پیاز و سیر ادویه

نظریۀ کتل (مبتنی بر تحلیل عوامل)

ماهیت شخصیت: کاتل معتقد است که نظریۀ شخصیت باید هدفش این باشد که رفتار آدمی را در شرایط و اوضاع و احوال مختلف پیش بینی کند. از این رو در تعریف شخصیت می گوید>«شخصیت چیزی است که اجازه می دهد پیش بینی کنیم آدمی در اوضاع و احوال معین چه رفتاری خواهد داشت.» این تعریف البته بسیار کلی است.کاتل خود متوجه هست که این تعریف دقیق نیست، ولی تعریف دقیق شخصیت را هم موکول به آن می داند که پژوهنده قبلا مفاهیمی را که می خواهد در مطالعۀ رفتار به کاربرد بتواند در نظرآورد، و این کار البته خالی از اشکال نیست. این مفاهیم را که کاتل شخصاً به کار می برد و به اعتقاد او ماهیت شخصیت از آنها درست شده است بدین قرارند:

1- صفت یا خصلت 2-ارگ 3- متاارگ 4- خود 5- معادلۀ تشخیص.

1-صفت: صفت در اصطلاح کاتل معنی بس وسیع دارد و مفاهیم یادشدۀ دیگر را در بر می گیرد، یعنی آنها در مواقع موارد خاصی از این مفهوم عام کلی هستند. کاتل صفت را «یک ساخت ذهنی و یک استنتاجی» می داند که از ملاحظۀ رفتار به دست آمده اند و انتظام و تشابه و پایداری آن رفتار را می رسانند. او صفت ها را به یک اعتبار سه دسته می کند:

الف) صفات منشی که سرعت و قوت و هیجان انگیزی را می رسانند.

ب) صفات تحریکی که شخص را به سوی هدفی به حرکت در می آورند.

ج) صفات توانی که نمودار زیرکی، مهارت و زبردستی هستند.

به اعتباری دیگر صفات به گفتل کاتل بر دو گونه خواهند بود: صفات عام و صفات خاص.

صفات عام:صفاتی هستند مشترم میان همۀ افراد آدمیان، یا لااقل میان همۀ افراد یک جامعه.

صفات خاص: صفاتی هستند که اختصاص به یک فرد معین دارند و به آن صورت در افراد دیگر دیده نمی شوند. این صفات خاص خود نیز دو نوعند: یا نسبی هستند، یا مطلق. «صفات خاص» نسبی است اگر ترکیب عناصر و اجزای آن در هر کس به صورتی باشد که در کسان دیگر به آن صورت نیست. صفت خاص مطلق است در صورتی که منحصراً به فردی واحد تعلق داشته و هیچ کس دیگر آن صفت را نداشته باشد.

کاتل باز به یک اعتبار دیگر صفات را دو دسته می کند.یک دسته صفات سطحی و دستۀ دیگر صفات عمقی. صفات سطحی گروهی از رویدادهای رفتار هستند که آشکارا و نمایانند و دوام آنها و توصیف پذیری آنها خیلی کمتر از صفات عمقی است، و از این رو کاتل به آنها کمتر اهمیت می دهد. صفات عمقی موجبات واقعی رفتار و سرچشمۀ صفات سطحی هستند، با دوامند و شناخت آنها برای مطالۀ شخصیت ضرورت اساسی دارد.

فهم طبیعی عامه سروکارش با صفات سطحی است و فقط انها را می شناسد و معتبر می داند. شناخت صفات عمقی کاری است دشوار و آنها را به وسیله تحلیل عوامل می توان معلوم داشت. تحلیل عوامل پژوهنده را قادر می سازد به اینکه به آن صفات، یعنی به متغییرها و عواملی که منشأ صفات سطحی هستند، دست بیابد و آنها را ارزشیابی کند.

صفات عمقی دو دسته اند: سرشتی و محیطی. صفات سرشتی یا ارثی را شخص با خود به دنیا می آورد، صفات محیطی در نتیجه تأثیر محیط و تربیت به وجود می آیند. برای معلوم داشتن صفات اصلی، یعنی موادی که باید روی آنها با تحلیل عوامل عملیاتی صورت گیرد کاتل سه روش را به کار می برد. شرح حال، ارزشیابی خویشتن، و تستهای عینی.

1-     شرح حال، یعنی رفتار روزانه در برابر رویدادهای گوناگون زندگی، مانند چگونگی معاشرتها و تعهدات اجتماعی، عده و نوع انجمنهائی که شخص عضویت آنها را دارد، شمارۀ تصادفهای اتومبیل، درجات علمی و جز آن...

2-     ارزشیابی خویشتن به وسیلۀ پاسخ گفتن به سؤالاتی صورت که ضمن آن شخص حالات خود را بیان می کند و ارزش آنها را معلوم می دارد. این روش مکمل روش شرح حال است. البته ارزش واقعی پاسخها باید با وسائل عملی دیگر تعیین گردد.

3-     تستهای عینی، یعنی ملاحظۀ رفتار شخص در شرایط معین، بی آنکه او مطلع باشد، به وجهی که بتوان از روی این گونه مطالعات رفتار آن شخص را در موارد مشابه پیش بینی نمود.

کاتل برای تعیین صفات عمقی اطلاعات و موادی را که وسیلۀ شرح حال به دست آورده بود به تحلیل عوامل سپرد و به نتایجی رسید. آنگاه اطلاعات یا موادی را هم که به دو وسیلۀ دیگر، یعنی ارزشیابی خویشتن و تستهای عینی، به دست آورده بود نیز به تحلیل عوامل داد و ملاحظه کرد که نتایج در بسیاری از موارد با آنچه که به وسیلۀ تست شرح حال معلوم گردیده بود تقریباً مطابقت دارد. بر اثر تحقیقات کاتل نخست به تعیین 16 صفت عمقی توفیق یافت و چندی بعد چهار صفت عمقی دیگر بر آنها اضافه نمود.

چند نمونه صفت عمقی که توسط کاتل ذکر شده است:

1-خون گرمی(با مسامحه، اهل معاشرت)؛ ضد آن: خون سردی(سختگیر، بی علاقه، سردبرخورد)

2- استعداد(با هوش، اهل تفکر، درخشان)؛ ضد آن:بی استعدادی(کم هوش، عمل بی نظر، بی فکر)

3-زنده دلی(شور انگیز، با نشاط)؛ ضد آن: افسرده دلی(دلواپس، قانع، کم حرف)

4-من برتر نیرومند(با صفت، رعایت کنندۀ اصول اخلاقی)؛ ضد آن: من برتر ضعیف( بی اعتنا به تعهدات و به اصول اخلاقی)

5-قلندری( بی بندوبار، بی اعتنا به امور مادی و معنوی)؛ ضد آن: متانت(با اعتنا به امور، به صحت و درستی و به شایستگی)

6-تشابه عاطفی(آرام، پخته، بی باک در روبروشدن با واقعیت)؛ ضد آن: عدم تشابه عاطفی(از نظر عاطفی ناراضی، زود انگیخت)

7- جنبۀ قوی اجتماعی(اهل معاشرت، حادثه جو، بی باک) ؛ ضد آن: گوشه گیری(انزوادوست، گوشه گیر، خیال پرور)

8- برتری جویی(استقلال طلب، پرخاشگر، یک دنده)؛ ضد آن:فرمانبری(ملایم، سازشجو، صلح طلب)

9- اصلاح طلبی(انتقاد کننده، آزادفکر، اژادی خواه)؛ ضد آن: محافظه کاری( احترام گذار به افکار موجود، سنت پرست)

10- درون گرایی(دیرآشنا، دردخودفرورفته، دیرجوش ولی پایدار در دوستی و دشمنی(؛ ضد آن: برون گرائیL زود آشنا، سریع در دوستی و دشمنی ، و در عمل)

صفات سطحی: کاتل با مطالعه دقیق صفات ، نخست به این نتیجه رسید که می توان همه آنها را شصت (60) دسته کرد و روی هر دسته عنوانی گذاشت و آنها را نمودار تمام صفات سطحی دانست. پس از آن با مطالعاتی بیشتر، و توجه به وجه مشترکی که شصت دسته یاد شده با هم داشتند، عده آنها را به بیست و سه تقلیل داد. از آن جمله اند:

درستی و دلبستگی به دیگران، ضد نادرستی و بی علاقگی نسبت به دیگران. حالت کودکی و توقع از دیگران، خودمداری؛ ضد پختگی عاطفی و تحمل ناکامی.

2- ارگ: کاتل همه انواع وضع و حالها و واکنشهای آدمی را ناشی از دو نوع صفت عمقی انگیزه ای می داند. یکی از آن دو نوع را ارگ می خواند و دیگری را متا ارگ. واژه ارگ را، که در فیزیک به معنی انرژی است، کاتل برای رساندن انگیزه های ارثی بر می گزیند و در تعریف آن می گوید:« استعدادی است فطری که به دارنده آن اجازه می دهد برای واکنش در برابر طبقات معینی از امور آمادگی بیشتری پیدا کند تا در برابر امور یکدیگر، و نسبت به آنها انگیختگی و هیجان خاصی داشته باشد و عملی را آغاز کند که در برابر هدف معین و مخصوص توفیقش کاملتر است تا در برابر هر هدف دیگر...» به عبارت دیگر ارگ صفتی عمقی، سرشتی و با تحرک است. برگزیدن واژه ارگ از طرف کاتل برای رساندن این معنی بدین علت بوده که او می خواسته است از استعمالinstinctوdrive که به نظر او مفهوم روشنی ندارد اجتناب کرده باشد. واقع این است که ارگ در نظریه کاتل همان نقشی را ایفا می کند که غریزه ددر نظر ماک دوگال دارد، زیرا که ماک دوگال هم در تعریف غریزه جنبه های ادراکی و عاطفی و حرکتی را که در تعریف کاتل از ارگ آمده است منظور داشته است.

مطالعات و تحقیقات تجربی به اعتقاد کاتل هنوز کافی نیستند برای اینکه بتوان فهرست دقیق و کاملی از ارگ ها تنظیم نمود. با یان وصف او به طور موقت فهرستی شامل ده ارگ به دست می دهد، بدین قرار:

1-میل جنسی ،2- تایید وجود خویشتن،3- ترس،4- نیاز به حمایت(والدین)،5- روح اجتماعی(فرار از تنهایی)، 6- نیاز به استراحت،7- کنجکاوی،8- خود دوستی(عشق به خویشتن)، 9- عاطفه انگیزی، 10- سازندگی.

3-متا ارگ و عواطف:متا ارگ صفت عمقی است که جنبه انگیزش دارد و ناشی از محیط است. بنابراین فرق آن با ارگ از این جهت است که ارگ صفت عمقی سرشتی است و آدمی هنگام زادن با خود به دنیا می آورد، در صورتی که متا ارگ در جریان زندگی، در نتیجه تجارب شخصی و تاثیر عوامل اجتماعی و فرهنگی به وجود می آید. همه انگیزه های غیر سرشتی، مانند وضع و حالها و رغبتها  و عواطف گوناگون در زمره متا ارگها هستند و همه از ارگ ها ریشه می گیرند.

کاتل از میان ارگ ها اهمیت خاصی به عواطف می دهد، زیرا آنها زودتر از سایر متا ارگها به ظهور می پیوندد و از همه آنها با دوام ترند. تشخیص دقیق اقسام متا ارگ ها دشوار است، ولی قدر مسلم این است که عواطف بر همه آنها سایه می افکنند و آنها همه متفرق از عواطف هستند. از مهمترین عواطفی که کاتل اسم برده است :علاقه به پیشه و کار خویشتن، علاقه به ورزش و به اقسام بازیها، احساسات مذهبی و دینی  عواطف خانوادگی ، علاقه به کارهای مکانیکی، حس وطن پرستی و...

فعالیت آدمی همیشه توجه به هدفی دارد، ولی راهی را که او برای وصول به هدف دنبال می کند همیشه مستقیم نیست.ممکن است در این راه موانع و مشکلات و نامیها در انتظار او باشند و او ناچار شود به اینکه برای وصول به هدف اصلی خود را متوجه هدفهای فرعی که احیانا نامطلوب باشند بنماید. یعنی ران مستقیم را کنار بگذارد و از راه غیرمستقیم، که گاهی بسیار پرپیچ و خم است، بگذرد تا به مقصود اصلی برسد.

سرچشمه همه صفات و هدفها را، ارگ ها، یعنی صفات عمقی سرشتی، با جنبه انگیزش طبیعی که دارند، تشکیل می دهند. یعنی با بررسی دقیق می توان متوجه شد که همه آن صفات و هدف ها، چنانکه گفته شد، از ارگ ها ریشه می گیرند.

4-خود و آگاهی به خود: شبکه پیچ در پیچ صفات و عمل متقابل آنها ایجاب می کرد که کاتل مفهوم دیگری به میان آورد تا ثبات و سازمان عالی را که در رفتار ادمی دارای اهمیت بسیار است تامین نماید. او برای تعبیر این مفهوم، واژه های خو و آگاهی به خود را به کار برده است. این مفاهیم البته با آنچه در نظریه ماک دوگال و در روان کاوی آورده شده است چندان فرقی ندارند.

عمل هریک از صفات تحرکی معمولا وقتی به ظهور می رسد و صورت می پذیرد که با سازمان عادی خود منافات نداشته باشد. اگر گاهی خلاف این امر روی دهد،یعنی صفات و عمل آنها از خود و سازمان عادی آن دوری جویند، این نشانه عقده های عصبی یا ناراحتیهای روانی خواهد بود و چنین می رساند که در سازمان عادی خود خللی روی داده است.

خود دو نوع است: یکی خود واقعی ، دیگر خود خیالی یا آرمانی. خود واقعی آن است که آدمی به هنگامی که عقلش بجا است به آن معرفت دارد و قبول دارد که همان موجودی است که می شناسد."خودآرمانی" یا خیالی آن است که شخص آرزو دارد باشد. رشد و نمو طبیعی آدمی سبب می شود که این دونوع خود بهم بپیوندند و آمیختگی پیدا کنند و یکی شوند تا آنجا که آگاهی به خود شامل آن هر دو گردد.

5-معادله تشخیص: کاتل می کوشد به اینکه صفات عمقی را معلوم بدارد  و سیله اندازه گیری دقیق آنها را پیدا کند و تاثیر عوامل محیط را روی آن صفات معین کند و این همه را در قالب یک فرمول ریاضی بریزد، و مثلا بگوید: فلان رفتار یا عمل(ر) مساوی است با فلان صفات عمقی(ع) به اضافه فلان صفات سطحی یا محیطی(س) و به این شکل در آورد:

ر=ع+س

رشد شخصیت =تاثیر وراثت و محیط

نظریه کاتل درباره رشد و تحول شخصیت در بسیاری موارد همان نظریه روان کاوی و نظریه های معروف یادگیری است. کاتل دربارۀ هوش تحقیقات وسیعی به عمل آورده و سرانجام بر این عقیده شده است که هوش دو نوع است و روی هر یک از آن دو نوع اسمی گذاشته است که در فارسی می توان از آنها، با اندکی مسامحه، به افاظ هوش متحجر (یا جا افتاده و نسبتا ثابت) و هوش متغییر تعبیر نمود.هوش متغییر به کار یادگیری می رود و معمولا با تستهای سنجش هوش اندازه گیری می شود. این هوش زیر تأثیر محیط قرار می گیرد و با تمرین و درجه علاقه مندی شخص به موضوعهای مختلف کم و زیاد می شود.

هوش ثابت استعدادی است که برای سازگار ساختن شخص با اوضاع و احوال جدیدی به کار می افتد و جنبه فطری و ارثی دارد و وابسته به اعمال حیاتی بدن(فیزیولوژیک) است و رشد آن تا 16 سالگی است و در این تاریخ متوقف می شود و از آن پس احیانا از میزان آن اندکی می کاهد.

منابع:

نظریه های شخصیت یا مکاتب روانشناسی، دکتر علی اکبر سیاسی

 



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۶ مهر ۱۳۹۹ساعت: ۱۲:۵۱:۴۹ توسط:123 موضوع: نظرات (0)

پیام مشاوره ای

کاغذ کادو

روزی مردی به خونه اومد و دید که دختر سه ساله اش قشنگترین و گرونترین کاغذ کادوی موجود در کمد اون رو تیکه تیکه کرده و با اون یه جعبه کفش قدیمی رو تزئین کرده!!!

مرد دخترک رو به خاطر این کار تنبیه کرد و دختر کوچولو اون شب با گریه به رختخواب رفت و خوابید. فردا صبح وقتی مرد از خواب بیدار شد و چشاش رو باز کرد، دید که دخترک بالای سرش نشسته و جعبه تزئین شده رو به طرف اون دراز کرده! مرد تازه یادش اومد که امروز، روز تولدشه و دختر کوچولوش اون کاغذ رو برای تزئین کادوی تولد اون استفاده کرده، با شرمندگی دخترش را بوسید و جعبه رو از اون گرفت و درش را باز کرد. اما در کمال تعجب دید که جعبه خالیه!! مرد دو باره به دخترش پرخاش کرد که « جعبه خالی که هدیه نمیشه!! باید توش یه یزی میذاشتی!!!».

دخترک با تعجب به صورت پدرش خیره شد و گفت:« اما این جعبه خالی نیست. من دیشب هزار تا بوس توش گذاشتم تا هر وقت دلت برام تنگ شد یکی از اونا رو برداری و استفاده کنی از اون روز به بعد، پدر همیشه اون جعبه رو همراه خودش  داشت و هر وقت دلتنگ دخترش می شد در اون رو باز می کرد و با برداشتن یه بوسه آروم می گرفت.

برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۶ مهر ۱۳۹۹ساعت: ۱۲:۵۱:۴۹ توسط:123 موضوع: نظرات (0)

درمان میان فردی

نظریۀ شخصیت

نظام های روان درمانی به معنای دقیق کلمه، به تدریج شخصیت خود را از دست می دهند. نظام های قدیمی تر، مانند روان کاوی، وجودنگری، و درمان فردمدار، از نظریه های شخصیت و رشد انسان کاملی برخوردارند. اما نظام های جدیدتر روان درمانی، از جمله درمان میان فردی، معمولاً از توجیهات مشروح شخصیت و رشد پرهیز می کنند.

درمان میان فردی، الگوهای میان فردی پایدار را جایگزین الگوهای شخصیت پایدار می کند. این درمان برای تغییر دادن الگوهای میان فردی پایداری طراحی شده است که در اوایل زندگی شکل گرفته اند. روابط میان فردی سالم(یا دلبستگی ها) در اوایل زندگی، افراد را بعدها در زندگی برای برقرار کردن روابط میان فردی سالم آماده می کنند. دلبستگی های آشفته در اوایل زندگی ، افرا را برای مبتلا شدن به اختلال هایی آماده می کنند که از طریق روابط میان فردی آشفته در زمان حال ابراز می شوند.

نظریۀ آسیب شناسی روانی

افسردگی و اختلال های دیگر در بستر میان فردی روی می دهند. زندگی میان فردی بر خلق و سایر رفتارهای انسان تأثیر می گذارند و خلق بر نحوه ای که فرد نقش خود را اجرا می کند تأثیر می گذارد(مارکوویتز،1977). رویکرد میان فردی به شناختن افسردگی، موضعی غیرنظری را منعکس می کند که تأکید روان کاوی بر تجربیات اوایل کودکی را با تأکید شناختی-رفتاری بر عوامل استرس زای محیطی جاری ترکیب می کند.

این ارتباط بصورت زیر روی می دهد(هالجین و ویتبون،1993): ناتوانی شخص در کودکی در فراگیری مهرورزی، عملیات شناختی، و مهارت های رفتاری لازم برای برقرارکردن روابط خشنودکننده، به ناامیدی، انزوا، و افسردگی حاصل از آن منجر می شود که در تحقیقات دلبستگی بالبی به اثبات رسیده است. هنگامی که افسردگی فرد تثبیت می شود، مهارت های اجتماعی نامناسب، واکنش افراطی به فقدان، و ارتباط معیوب آن را نگه می دارند، و همۀ اینها به طرد شدن بیشتر توسط دیگران منجر می شود. عوامل استرس زای محیطی، وضعیت بد را بدتر می کنند. طبق این دیدگاه، آشفتگی های میان فردی هم علت و هم معلول افسردگی هستند. چهار مشکل میان فردی عمده، افسردگی و سایر آسیب های روانی را به وجود می آورند: فقدان ها و اندوه میان فردی، اختلاف های نقش، تغییرات نقش، و نارسایی های میان فردی.

فقدان و اندوه

وقتی عزیزی می میرد، نشان دادن واکنش اندوه، طبیعی است. با اینکه اندوه طبیعی چند ویژگی مشترک مانند خلق غمگین و انزوای اجتماعی با افسردگی دارد، اما عموماً به درمان نیازی ندارد. در واقع، اکثر آدم هایی که دچار اندوه می شوند به جستجوی درمان بر نمی آیند و هنگامی که فرد اندوهگین با فقدان کنار می آید، نشانه های اندوه ظرف مدت چند ماه کاهش می یابند.

اما واکنش های اندوه نابهنجار ممکن است این حالت را پیچیده کرده و به افسردگی و آسیب های دیگر منجر شوند.

اختلاف های نقش

اختلاف های نقش زمانی روی می دهند که بیمار و حداقل یک فرد مهم، انتظارات مغایر در روابط خود دارند.کلرمن ، ویسمن و همکاران(1984) مشاهده کردند که اختلاف های نقش حل نشده و مکرر با شروع، نگهداری، یا تشدید نشانه های افسردگی ارتباط دارند. امکان دارد که بیماران احساس کنند که بر روابط خود کنترل ندارند یا شاید نگران باشند که رابطه با فرد مهمی را از دست بدهند.

اختلاف های نقش عموماً در یکی از این سه مرحله قرار می گیرند: مذاکره، که به موجب آن هر دو نفر از اختلاف آگاهند و سعی می کنند راه حلی برای آن پیدا کنند؛ بن بست، که به موجب آن مذاکره بین دو نفر متوقف می شود و فقط خصومت تلویحی(به زبان آورده نشده) باقی می ماند؛ و قطع، که به موجب آن رابطه آسیب دیده و دیگر بهبود نمی یابد .در مورد مذاکره، بیمار باید از الگوهای ارتباط سازگارانه تری در رابطه استفاده کند. در مورد بن بست، امکان دارد که بیمار سعی کند باب مذاکره را باز کند به امید اینکه راه حل موفقیت آمیزی برای اختلاف پیدا کند. در رابطه با قطع، بیمار باید بفهمد که رابطه واقعاً خاتمه یافته و نیاز دارد که به تمایلات و روابط دیگری روی آورد که به او کمک کنند تا خلاء ایجاد شده توسط رابطۀ از دست رفته را پر کند.

امکان دارد که اختلاف نقش بخصوصی بیانگر حالت کلی تر عملکردی باشد که در اختلاف های گذشته، با ماهیت مشابه، وجود داشته است. برخی افراد مکرراً با افراد مهمی که صاحب قدرتی هستند، مانند پدر و مادر، آموزگار ، رئیس، یا افسر پلیس اختلافات میان فردی دارند. در چنین مواردی ، برای توجیه احتمالی اختلاف مکرر باید بررسی شود که فرد از چنین حالتی چه نفعی می برد.

تغییرات نقش

نوشته های زیادی افسردگی و سایر اختلال ها را به تغییرات زندگی استرس زا ربط داده اند. بسیاری از این تغییرات با تحولاتی در نقش اجتماعی که افراد خود را در آنها می یابند، ارتباط دارند. گرچه تغییرات نقشی که منفی هستند(مانند از دست دادن کار) به طور قابل درکی با افسردگی ارتباط دارند، اما مهم است بدانیم که حتی تغییرات نقشی که درظاهر مثبت هستند نیز می توانند به افسردگی و اختلاف های دیگر منجر شوند.برای مثال، امکان دارد که بچه دار شدن با استرس مسئولیت تازه، اضطراب نارسایی به عنوان والد، یا ترس از اینکه فرد لیاقت داشتن چنین بچۀ فوق العاده ای را ندارد، همراه باشد. رایج ترین تغییرات نقش آنهایی هستند که با تحولاتی در چرخۀ زندگی ارتباط دارند، از جمله تغییرات زیستی ماند یائسگی، و آنهایی که تحولاتی را در نقش اجتماعی در بردارند، مانند ازدواج، زایمان، یا بازنشستگی. در مجموع، تغییرات نقشی که یا افسردگی و سایر اختلال ها ارتباط دارند ، با احساس های درماندگی در کنار آمدن یا تغییر، با ازدست دادن افرادی در شبکۀ حمایت اجتماعی، و یا با نیاز به پرورش دادن مهارت های اجتماعی تازه مشخص می شوند. کلرمن و همکاران(1984) اظهار می دارند که در اغلب موارد، بیماران از تغییر و استرسی که ایجاد می کنند آگاه هستند.

نارسایی های میان فردی

امکان دارد برخی درمانجویان مشکل میان فردی خاصی مانند مرگ فردی عزیز، تغییر نقش، یا اختلافاتی که موجب اختلال آنها شده است نداشته باشند. در عوض ، آنها حالتی از انزوا را نشان می دهند که از نارسایی های میان فردی که علت اختلال آنها هستند حکایت دارند. درمانجویانی که نارسایی های میان فردی دارند، عموماً در طول زندگی خود در تشکیل دادن روابط و حفظ کردن آن مشکل داشته اند. کسی که عملکرد میان فردی سازگارانه دارد، روابط نزدیک با خانواده و افراد صمیمی دیگر، روابط امید بخش با دوستان، و روابط مناسب با همکاران خود را حفظ می کند. در مقابل، کسی که نارسایی های میان فردی دارد، از لحاظ اجتماعی منزوی است، در حضور دیگران مضطرب است، و اگر روابط معنی داری را حفظ کرده باشد تعداد آن معدود است.(گاتلیب و ویفن،1991)

خانواده های تک والد

درمان میان فردی برای نوجوانان، پنجمین مشکل میان فردی را به چهار علت فوق اضافه می کند: خانوادۀ تک والد. علاوه بر اندوه، اختلاف های نقش، تغییرات، و نارسایی های میان فردی، شماری از نوجوانان آشفته با جدایی از پدر و مادر یا مرگ او و با تعارض هایی در ارتباط با صاحبان قدرت که می تواند با خانوادۀ تک والد همراه باشد دست به گریبان هستند(مافسون و همکاران2004).

فرایند درمان

روان درمانی میان فردی از تأثیر عمیق رشد اولیه بر روابط  میان فردی بعدی آگاه است ولی روی بهبود بخشیدن به روابط میان فردی جاری تمرکز می کند. درمان میان فردی به جای بازسازی و تحلیل کردن«گذشته»، سعی می کند روابط میان فردی «زمان حال» را بهبود بخشد. افسردگی صرف نظر از صفات شخصیت یا آسیب پذیری زیستی، در بستر روانی-اجتماعی و میان فردی روی می دهد. بنابراین، آنچه که برای بهبود یافتن افسردگی ضروری است، بررسی کردن بستر مربوط به شروع افسردگی و امکان غلبه کردن بر مشکلات در بسترهای میان فردی جار است(فرانکل،1991)

درمان میان فردی، نوعی روان درمانی کوتاه مدت است که به زمان حال گرایش دارد و عمدتاً بر روابط میان فردی و موقعیت های زندگی فعلی بیمار تمرکز می کند. بنابراین، وقتی آن را با روان درمانی های دیگر مقایسه کنیم بهتر می توانیم آن را بشناسیم(کلرمن و همکاران،1984)

فرایندهای تغییر روان درمانی میان فردی در سه مرحلۀ درمان، معمولاً 12 تا 16 جلسه، صورت می گیرند. در طول جلسات مقدمات اول، بالابردن آگاهی فرایندی است که بیش از همه بر آن تأکید می شود. کارورزان درمان میان فردی با بررسی کردن نشانه ها، نام گذاری روی نشانگان، اعطای «نقش مریض» به بیمار، و ارزیابی نیاز به دارو به افسردگی می پردازند. با تعیین کردن ماهیت تعامل ها، روشن کردن انتظارات افراد مهم و اینکه آیا این انتظارات خشنود کننده هستند، و ایجاد تغییراتی که بیمار مایل است در روابط خود به وجود آورد، اختلا، آگاهانه به بستر میان فردی ربط داده می شود. بعداً زمینه های اصلی مشکل در اتباط با اختلال جاری ، مشخص می شوند. و سرانجام، مفاهیم و ساختار درمان میان فردی توضیح داده می شوند.

مرحله دوم درمان میان فردی، جلسات بینابین را در بر می گیرند و مستقیماً به زمینه اصلی مشکل می پردازد: اندوه، اختلاف های میان فردی، تغییرات نقش، یا نارسایی های میان فردی. فقط به یکی یا حداکثر دو تا از این زمینه های مشکل آفرین پرداخته می شود. تعدادی زمینۀ مشکل آفرین احتمالا نمایان شده و مورد توجه قرار خواهند گرفت؛ با این حال، محدودیت زمانی ایجاب می کند که روی مهم ترین زمینۀ مشکل ساز تمرکز شود.

مرحلۀ سوم درمان میان فردی، خاتمه دادن به آن است. مانند سایر درمان ها، دربارۀ احساس های مربوط به خاتمه دادن درمان بحث می شود، پیشرفت بررسی می شود، و کارهای باقیمانده مشخص می شوند. در ضمن، مانند سایر درمان هایی که عمدا کوتاه مدت هستند، ترتیبات لازم برای خاتمه مشخص بوده و از آنها تبعیت می شود.

در مجموع، درمان میان فردی به فرایندهای تغییر متعدد متکی است . بالا بردن آگاهی نوعی آموزش است که از آن برای نامیدن اختلال بیمار و مرتبط کردن آن با یک یا چند مشکل میان فردی استفاده می شود. از تخلیۀ هیجانی استفاده می شود تا به بیمار کمک شود فقدان و اندوه را تخلیه کند. و برای حل کردن مشکلات میان فردی بیمار، به محرک های شرطی جهت تغییر دادن محیط و رفتار وی متوسل می شوند.

محتوای درمان

تعارض های درون فردی:

·         اضطراب و دفاع ها

·         عزت نفس

·         مسئولیت

تعارض های میان فردی:

·         صمیمیت و امیال جنسی

·         ارتباط

·         خصومت

تعارض های بین فرد و جامعه:

·         سازگاری در برابر فراروندگی

·         کنترل تکانه

منبع:

نظریه های رواندرمانی، جیمز پروچاسکا- جان نورکراس، ترجمه یحیی سید محمدی



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۶ مهر ۱۳۹۹ساعت: ۱۲:۵۱:۴۸ توسط:123 موضوع: نظرات (0)

نظریۀ درمان مبتنی بر تحلیل ارتباط محاوره ای(برن)

مفاهیم بنیادی نظریه برن

الف) نظریه شخصیت

دیدگاه برن درباره شخصیت یک دیدگاه اجزا نگرانه و چندگانه است. برن به سه نوع حالت نفسانی اعتقاد دارد که عبارتند از روان بیرونی٬ روان نو و روان باستانی. روان بیرونی به شیوه ای تقلیدی و قضاوتی شکل می گیرد و درصدد است که مجموعه هایی از معیارها و ملاکهای اکتسابی را به اجرا درآورد. روان نو عمدتا به تبدیل محرکها به مجموعه اطلاعات تمایل دارد  و نه نیز به پردازش و بایگانی این اطلاعات بر اساس تجربیات قبلی علاقه مند است. روان باستانی تمایل دارد که بر اساس تفکر مبرا از منطق و ادراکهایی که به طور ضعیفی از هم متمایز و یا تحریف شده اند٬ به طور ناگهانی و ناآگاهانه تری٬ واکنش نشان دهد. برن تجلیات این سه حالت نفسانی را تحت عنوان "حالتهای من" معرفی می کند. حالتهای من سه گانه او عبارتند از: "حالت من والدینی" ٬ "حالت من بالغ" و "حالت من کودکی". حالت من والدینی از روان بیرونی٬ حالت من بالغ از روان نو و حالت من کودکی از روان باستانی نشأت می گیرد. از دید پدیده شناختی، سه حالت " من" را به ترتیب حالتهای برون روحی، نو روحی و کهنه روحی می نامند.(برن، 1961 و 1964).

چگونگی تشکیل و تکامل حالات مختلف شخصیت کودک بدین شرح است:

۱ - حالت «من کودکی»: حالت من کودکی مجموعه ای از احساسات٬ نگرشها و طرحهای رفتاری است که بقایایی از دوران کودکی خود فرد هستند. حوادث درونی٬ یعنی پاسخهای کودک به آنچه می بیند و می شنود و نیز تأثیرات کودک از والدینش٬ در حالت «من کودکی» او ثبت و ضبط می شوند.

۲ - حالت «من والدینی»: حالت من والدینی مجموعه ای از احساسات٬ نگرشها و طرحهای رفتاری است که ویژگیهایی مشابه همین در والدین هم وجود دارد. حالت من والدینی شامل مجموعه انبوهی از وقایع خارجی و تحمیلی غیر قابل سؤال در مغز است که توسط فرد در خلال سالهای اولیه زندگیش حاصل شده است و معمولا پنج سال اولیه زندگی را در بر می گیرد. این سالها با سالهای قبل از اجتماعی شدن و ورود به مدرسه مقارن است. این حالت من را بدان دلیل والدینی می گویند که بر اثر مشاهده رفتار و اعمال والدین و منعکس کردن آنها در شخصیت حاصل می آید.

۳ - حالت «من بالغ»: حالت من بالغ به وسیله مجموعه ای از احساسات٬ نگرشها و طرحهای رفتاری خودمختار و مستقل توصیف می شودکه با واقعیت موجود تطبیق و هماهنگی دارند. حالت من بالغ برای بقا لازم است.این حالت داده ها را به جریان می اندازد٬ تجزیه و تحلیل می کند و احتمالاتی که برای حل و فصل مؤثر دنیای خارج ضروری هستند٬ محاسبه می کند. وظیفه دیگر من بالغ منظم کردن فعالیتهای «من کودکی» و «من والدینی» و واسطه شدن عینی میان آنهاست.

 در شیوه ارتباط محاوره ای اعتقاد بر آن است که فرد در ارتباط با خود و دیگران به چهار نوع نتیجه گیری دست می یابد که موقعیت زندگی او را مشخص می کنند و رفتار او را تحت الشعاع قرار می دهند. این چهار نوع نتیجه گیری عبارتند از:

۱-« من خوب نیستم ٬ تو خوب هستی»: این نگرش اولین تصمیم موقتی است که کودک بر مبنای تجارب اولیۀ زندگیش بدان معتقد می شود. اواخر دو سالگی یا این نگرش در او تثبیت می شود و یا اینکه کودک نگرشهای دوم و سوم را می پذیرد. این نگرش در سالهای اولیۀ دوران کودکی همگانی است و ماحصل نتیجه گیری منطقی کودک از موقعیت تولد و دوران کودکیش به شمار می رود.آدلر نیز در نظریه اش به تلاش انسان برای فرار از احساس حقارت یا "خوب نبودن" توجه کرده است، که به طور عمومی مشهود است. در این موقعیت، انسان زندگی خود را مرهون دیگران می انگارد. بدین معنی که انسان نیاز شدیدی به نوازش و توجه دیگران احساس می کند.

۲- «من خوب نیستم٬ تو خوب نیستی»: در پایان یک سالگی در زندگی کودک اتفاق مهمی به وقوع می پیوندد و آن این است که راه رفتن را آغاز می کند و دیگر نیاز به این ندارد که دیگران او را بغل کنند و از جایی به جایی ببرند. به عبارت دیگر، پیدایش این رفتار وابستگی کودک را به مادرکاهش می دهد. از سوی دیگر، آسایش موجود در سال اول زندگی به سر می رسدو، چنانچه این دشواری و سختی ادامه یابد، کودک نتیجه می گیرد که "من خوب نیستم، تو خوب نیستی". در این مرحله رشد حالت «من بالغ» متوقف می شود، زیرا از دیگران تحریک و نوازشی دریافت نمی دارد. پس فرد در این موقعیت تسلیم می شود و امیدش را از دست می هد و صرفا در زندگی به سازشکاری می پردازد و احتمالا از یک موسسۀ روانی سر در می آورد. کودک در خود رفته و گوشه گیر چنین حالتی دارد.

۳-«من خوب هستم٬ تو خوب نیستی»: کودکی که دایماً توسط والدینش تنبیه می شود، ممکن است به چنین نگرشی تغییر حالت دهد. این موقعیت در سنین دو و یا سه سالگی پیش می آید. چنین نگرشی برای کودک تصمیم نجات بخش زندگی است. این نوع کودک از عینی بودن در برخورد با وقایع زندگیش ناتوان است و همواره گناهان را به گردن دیگران می اندازد و علل سکشتهایش را در دیگران جستجو می کند. چنین افرادی فاقد وجدان اجتماعی هستند. با یان گروه درمان به سختی انجام می گیرد، زیرا درمانگر را نیز همانند هر انسان دیگری غیر خوب می دانند.

۴- «من خوب هستم٬ تو خوب هستی»: در این نگرش امیدواری وجود دارد، و از نظر کمی این حالت با حالتهای قبل فرق دارد. سه حالت اولیه به طور ناآگاهانه و در سنین اولۀ زندگی اتفاق می افتد. از آنجا که این نگرش یک تصمیم شفاهی و آگاهانه است، اطلاعات زیادی را دربارۀ فرد و دیگران می توان در آن یافت. سه حالت اولیه اصولاً بر احساسات متکی هستند، در حالی که حالت چهارم بر افکار و ایمان و عمل استوار است.سه حالت اولیه با مسئلۀ«چرا» مواجه هستند، در حالی که حالت چهارم با «چرا نه» سر و کار دارد.

 ب) ماهیت انسان

برن در تدوین نطریه اش از عقاید فروید کمک فراوانی گرفته است و مفاهیم را به طرز جدیدتر و متداولتری بیان کرده است. به عقیدۀ برن، احساسات وابسته به تجربیات گذشته همانند خود تجربه در مغز جای می گیرند. این تجربیات و احساسات وابسته بدانها در هر لحظه قابل یادآوری و فراخوانی هستند و در شکل گیری ماهیت و نوع تعامل کنونی فرد نقش بسزایی را ایفا می کنند. انسان عملا با احساسات خود زمدگی می کند. انسان به اعمالی می پردازد که علل آن همگی در گذشته قرار دارند. به نظرن ، چگونگی رشد جسمی، روانی و اجتماعی فرد در دوران کودکی تعیین کنندۀ چگونگی فعالیتها و عمل فرد در آینده است.

انسان با خصوصیاتی که لازمۀ موفقیت در زندگی است به دنیا می آید. انسان اصولاً خوب به دنیا می آید ولی والدینش او را خراب می کنند. بر اثر تعامل با والدین نگرشهای خاصی در فرد به وجود می آید. بر اثر این تعامل، فرد برای خود طرح زندگی خاصی می ریزد. به عقیدۀ برن، انسان از دید مکتب اصالت وجود، دارای اراده ای آزاد در عمل و تصمیم گیری است و در زمان حال عمل می کند. انسان، به عقیدۀ برن، مجموعه ای است از احساسات، اخلاقیات و کنترل آگاهانه بر خود که بر اساس هر یک از آنها می تواند در برابر عوامل محیطی پاسخگو باشد. انسان نیاز شدیدی به لمس شدن و تشخص دارد و مایل است که از خود فعالیتی بروز دهد. برن این نیازهای روانی و زیستی را اشتیاق نامیده است. کودک بدون لمس دیگران رشد عادی نخواهد داشت و به محرومیت عاطفی دچار خواهد شد و از نوعی نگرانی رنج خواهد برد. برن رابۀ علت و معلولی را قبول دارد و انسان را تحت تأثیر علت یابی خلاقی می داند.(هریس،1973؛پاپن،1974؛جیمز،1973)

مفهوم اضطراب و بیماری روانی

بر اساس نظریۀ تحلیل ارتباط محاوره ای، فرد سعادتمند و شاد کسی است که در او سه ساخت شخصیت، یعنی حالتهای «من کودکی»، « من بالغ» و «من والدینی» همگی با یکدیگر هماهنگ و دمساز باشند. به عبارت دیگر، شخص بهنجار شخصی است که به خوبی سازمان و تشکل یافته باشد و مرزهای شخصیتش مشخص و نفوذپذیر باشد. ممکن است در معرض کشمکشهای درونی شدید قرار گیرد، ولی قادر است که ارگانهای سه گانۀ فوق را طوری از یکدیگر تفکیک کند که هر یک از آنها قادر باشند، به شیوه ای نسبتاً پایدار، ایفای نقش کنند.(برن،1961).

در این نظریه بلوغ مفهوم خاصی دارد. چون بر اساس زمینه های بالینی، مسل فرض شده است که هر کسی یک « من بالغ» و متشکل دارد. بنابراین چیزی به مفهوم شخصیت نا بالغ ابداً وجود ندارد. افرادی هستند که «من کودکی» آنها قدرت اجرایی را به دست می گیرد، به طوری که رفتارشان رفتار فردی می شود که هنوز گویی به بلوغ نرسیده است، اما اگر در چنین افرادی بتوان، از طریق مداخله های درمانی،«من بالغ» از کار افتاده را نیرویی بخشید، آنگاه رفتارشان رفتار بالغی خواهد شد. مگر اینکه عیب ارگانیکی و رشدی داشته باشد. افراد بالغ و رسیده افرادی هستند که قادرند در اغلب موارد بعد بالغ خویش را تحت کنترل بگیرند(برن1964و1961).

تحلیل ارتباط محاوره ای ساده درصدد است تشخیص دهد که کدام «حالت من» محرک محاوره ای را ایجاد کرده است و کدام یک از این حالات پاسخ محاوره ای مربوطه را ارائه داده است. ساده ترین محاوره ها آنهایی هستند که در آنها محرک و پاسخ محاوره ای، هر دو، از ابعاد بالغ طرفین درگیر محاوره صادر می شود و بردار آنها با هم موازی است. محاوره هایی که از نطر سادگی در درجۀ دوم اهمیت هستند، محاوره های میان حالت« من کودکی» و حالت«من والدینی» است. این دو نوع محاوره، محاوره های مکمل هستند و به دنبال نظم طبیعی روابط سالم ظاهر می شوند. پس ، زمانی محاوره مکمل است که پیام ارسالی از یک «حالت من» به دریافت پیام مورد نظر از جانب فرد دیگر منجر شود.

مادامی که محاورات مکمل هستند، گفتگو به طور یکنواخت پیش می رود و مشکلی پیش نمی آیدو این اولین قاعدۀ محاورات است . قاعدۀ عکس آن، آن است که گفتگو از هم گسیخته می شود، و آن وقتی است که محاوره های متقاطع رخ می دهد.هنگامی که دو فرد با هم تعامل سالم ندارند و پشت به هم می کنند و یا بر سر یکدیگر فریاد می کشند، محاورۀ ،آنها متقاطع است. محاورۀ متقاطع زمانی رخ می دهد که پاسخ ارائه شده با محرک محاوره ای همخوانی ندارد و گوینده انتظار آن پاسخ را نداشته باشد. معمولترین محاورۀ متقاطع و تنها محاوره ای که موجب اکثر مشکلات اجتماعی افراد می شود، محاورۀ متقاطع نوع یک است .

فرایند درمان

جریانیکه در آن سعی می شود ابعاد مختلف شخصیت و ساخت روان و چگونگی ایفای نقش آنها در روابط متقابل مورد بررسی قرار گیرد و مشکلات و نارساییهای رفتارهای متقابل شناسایی و اصلاح شوند، فرایند درمان نامیده می شود. این شیوه درمانی درصدد است تا برای سوالاتی چون:"فکر چگونه کار می کند؟ چرا انسان چیزهایی را مرتکب می شوند؟ چرا بعضی پاسخها و واکنش ها را بروز می دهند؟ چگونه می توانیم مانع اعمالی بشویم که نمی خواهیم انجامشان دهیم؟" پاسخی پیدا کند. وقتی که مراجعی مشکل خود را با مشاور در میان میی گذارد و آن را تشریح می کند، یک محاوره بین آ ها صورت می گیرد. نظریه تحلیل ارتباط محاوره ای سعی می کند توجه خود را به گفتگوها معطوف دارد  چگونگی هماهنگی و تضاد طرحهای محرک و پاسخ را تحلیل کند، تعاملها و ارتباطات متقاطع و همین طور حالات طرد و آلودگی را در طرح شخصیت و رفتار فرد شناسایی کند و موجبات ایجاد و تقویت روابط مکمل را فراهم آورد و ، از این طریق، مراجع را در روشن سازی مشکل خویش و تغییر آن یاری دهد(هریس،1973)

برای انجام تحلیل ارتباط محاوره ای و نیل به هدفهای سلامت روانی، در اولین جلسه، قرار دادی بین مشاور و مراجع تنظیم می شود که بر مبنای آن از مراجع خواسته می شود تا هدفها و مقاصدش را از شرکت در جریان درمان مشخص کند. در تهیه و تنظیم قرارداد، هدفها باید عملا و دقیقا تعریف و توصیف شوند و مراجع فکر و منظور خود را به صورت هدفهای رفتاری تبیین کند. تعیین قرارداد در جریان درمان دو فایده دارد.اول آنکه اعمال و فهالیتهایی را که باید انجام گیرند دقیقا معین و مشخص می کند، دوم آنکه خاتمه بخشیدن به جریان روان درمانی را به طور عینی و مشخص تعیین می کند.

منبع: نظریه های مشاوره و روان درمانی (شفیع آبادی٬ ناصری(



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۶ مهر ۱۳۹۹ساعت: ۱۲:۵۱:۴۷ توسط:123 موضوع: نظرات (0)

سم زدایی سریع /فوق سریع

3-در روز های سوم تا پنجم کلونیدین را مانند روزهای قبل تجویز کرده دوز نالترکسون را به ترتیب به mg 40 (برای روز سوم)، mg 50(برای روز چهارم) و mg 150 (برای روز پنجم) می رسانیم.

در برخی موارد وابستگی خفیف تا متوسط می توانیم با دادن دوزهای متوالی نالوکسون تزریقی (داخل وریدی) و تخفیف علایم با کلونیدین یا دیازپام، مرحله سم زدایی را در 1 تا 2 روز انجام دهیم. همچنین می توانیم ابتدا وضعیت بیمار را با بوپرنورفین تثبیت کنیم و سپس تجویز کلونیدین و نالترکسون یا نالوکسون را آغاز کرده، به تدریج دوز نالوکسون یا نالترکسون را به منظور رقابت با بوپرنورفین در اتصال به گیرنده ها، افزایش دهیم.

*در تمام روشهای سم زدایی سریع، می توان برای تخفیف علایم بیمار از ترکیباتی که در سم زدایی کوتاه مدت با کلونیدین به آنها اشاره شد نیز، استفاده کرد.

سم زدایی فوق سریع(URD)

پس از ابداع برنامه های مختلف برای سم زدایی سریعتر بیماران، گروهی از محققین چنین گزارش کردند که با افزایش مقدار آنتاگونیست دریافتی توسط بیمار و انجام سمزدایی هنگامی که او در بیهوشی عمومی به سر می برد می توان طول مدت سم زدایی را از 2 روز نیز کمتر نمود و حتی به 4 ساعت رساند. این روش به روش فوق سریع URD معروف است و از آنجایی که بیمار بیهوش است و اختیاری ندارد، موفقیت آن از درصد بالایی برخوردار است.

روش سم زدایی فوق سریع را به صورت زیر اجرا می کنیم:

اول) 2-1 ساعت قبل از زمان پیش بینی شده برای القای بیهوشی ، پیش داروهای لازم را به منظور ممانعت از استفراغ و ممانعت از پرکاری دستگاه گوارش(مانندOndansetron  و Cimetidine و Octrotide) و تعدیل فعالیت سیستم اتونوم(کلونیدین) را برای بیمار تجویز می کنیم.

دوم) به بیمار مسکن قوی داده، لوله گذاری تراشه را انجام داده و سپس بیمار را توسط میدازولام یا پروپوفول بیهوش می کنیم.( بیهوشی ایجاد شده در بیمار یک بیهوشی عمومی و سبک می باشد).

سوم) توسط لولۀ نازوگاستریک به بیمار نالترکسون می دهیم.

چهارم) 8-4 ساعت بیمار را ، توسط تزریق مداوم میدازولام و پروپوفول بیهوش نگاهداشته، سپس اجازه می دهیم تا به هوش آید.

*با وجود اینکه تعدادی از بیماران پس از به هوش آمدن کمترین علایم قطع را دارند، بسیاری از آنها تا 24 الی 48 ساعت بعد، احساس درد، خستگی و کوفتگی عضلانی می کنند.

پنجم) بلافاصله پس از سم دایی، تجویز نالترکسون خوراکی را برای بیمارآغاز می کنیم.

*در اجرای این روش تفاوتهایی وجود دارد مثلا بعضی از پزشکان به جای نالترکسون از نالمفن استفاده می کنند و یا داروهای بیهوشی و پیش داروهای دیگری بکار می برند.

*می توانیم ابتدا وضعیت بیمار را توسط بوپرنورفین تثبیت کرده(بوپرنورفین را جایگزین اپیوئید مصرفی توسط بیمار کرده) سپس به او آرامش بخش قوی بدهیم و هنگامی که در حالت تسکین عمیق به سر می برد عمل سم زدایی را توسط نالوکسون بدون استفاده از لوله گذاری آندوتراکئال یا نازوگاستریک تسریع نماییم.

راهنمایی شناخت و درمان اعتیاد در ایران، دکتر حامد بختیاری و.. 



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۶ مهر ۱۳۹۹ساعت: ۱۲:۵۱:۴۷ توسط:123 موضوع: نظرات (0)

سم زدایی با متادون

1-در روز اول پس از قطع مصرف ماده مخدر mg 10-5 متادون خوراکی (به صورت شربت یا قرص) به بیمار می دهیم و در صورت عدم مشاهده علایم مسمومیت مقدار آنرا به mg 20-10 افزایش می دهیم، تا علایم قطع برطرف گردند. اگر علایم قطع ادامه یابد می توان 5 تا 10 میلی گرم را پس از حدود 2-1 ساعت به بیمار داد و یا در صورت لزوم مقدار اولیه را پس از 12 ساعت تکرار کرد.

*در صورت دانستن مقدار مصرف روزانه ماده مخدر و نوع آن می توان دوز مورد نیاز متادون برای رفع علایم سندرم قطع را تخمین زد. مثلاً mg1 متادون ، معادل mg3 مورفین ، mg1 هروئین و mg 20 مپریدین می باشد.

*معمولاً برای تثبیت وضعیت بیمار بیشتر از mg 40 متادون در طول 24 ساعت اول مورد نیاز نمی باشد، مگر در مورد کسانی که به مواد مخدر خالص دسترسی داشته اند.

* تجویز دوزهای بالاتر از mg 40 در روز باید با احتیاط صورت گیرد چرا که تجمع متادون در بدن منجر به مسمومیت شدید خواهد شد.

2- پس آز آنکه وضعیت بیمار با دوز معین متادون تثبیت شد، همان دوز را در طول 3-2 روز اول سم زدایی ادامه می دهیم.

3- دوز تجویزی را در طی روزهای بعد به تدریج کاهش می دهیم. میزان کاهش می تواند 10 تا 20 درصد دوز روز اول و یا mg 10-5 در هر روز باشد.

به این ترتیب سم زدایی پس از حدود 10 تا 20 روز پایان خواهد یافت.

*می توان سرعت کاهش دوز تجویزی را با توجه به علایم بیمار، مقدار متادونی که برای تثبیت وضعیت او مورد نیاز می باشد و...تعیین کرد.

* در صورت شدید بودن علایم قطع می توان کاهش مقدار دوز تجویزی را متوقف کرد و یا سرعت کاهش آنرا کمتر نمود.

* بر طبق قوانین FDa و DEA نباید طول دورۀ سم زدایی کوتاه مدت با متادون از 30 روز تجاوز کند.

سم زدایی بلند مدت به کمک متادون خوراکی

روشهای سم زدایی کوتاه مدت(با کلونیدین و یا متادون) هم در مورد بیماران بستری و هم بیماران سرپایی قابل اجرا است، ولی به علت کوتاهی مدت دورۀ سم زدایی و شدت بیشتر علایم خماری نسبت به روشهای سم زدایی بلند مدت و احتمال عود مصرف ماده مخدر، بهتر است در درمان بیماران بستری و یا معتادانی که از انگیزه کافی برای ترک برخوردارند، به کار گرفته شوند. هنگامی که بیمار به صورت سرپایی تحت درمان قرار می گیرد و یا انگیزه کافی برای ترک ندارد، زمان سم زدایی باید طولانی شود. در روش سم زدایی بلند مدت با متادون به ترتیب زیر عمل می کنیم:

1-در روز اول، پس از قطع مصرف ماده مخدر، وضعیت بیمار را توسط دوز معین متادون تثبیت می کنیم به این ترتیب که:

الف) ابتداmg 20-10 متادون خوراکی به بیمار می دهیم تا علایم قطع برطرف شوند، در صورت برطرف نشدن علایم، mg 10-5 پس از یک ساعت به بیمار می دهیم و یا همان مقدار اولیه را پس از 12 ساعت تکرار می کنیم.

ب) ابتدا mg 30 متادون خوراکی و در صورت عدم برطرف شدن علایم قطع، mg10 دیگر متادون به بیمار می دهیم.

* دوز تجویزی در شبانه روز اول نباید از mg40 تجاو کند. در صورت ادامه داشتن علایم قطع (پس از تجویز mg 40 متادون خوراکی) می توان بعد از روز اول درمان، هر سه روز یکبار، دوز تجویزی را 10 میلی گرم افزایش داد تا علایم خماری برطرف شوند.

2-پس از آنکه علایم بیمار با دوز معینی از متادون ( معمولاً mg 80-40 در روز) کاملاً برطرف شد، همان دوز را به مدت 3-2 روز برای بیمار تجویز می کنیم.

3- در طی روز های بعد، دوز تجویزی را تدریجاً کاهش می دهیم. به این ترتیب که مقدار آن را در هر هفته به میزان حداکثر 20-10 درصد دوز اولیه و یا mg 10-5 کم می کنیم.

4- پس از آنکه دوز روزانه به mg 25-20 رسید، میزان کاهش را یه 2 درصد مقدار اولیه و یا حداکثر mg5 در هفته می رسانیم.

*بر اساس مقدار متادونی که در ابتدا جایگزین ماده مخدر مصرفی توسط بیمار می شود سرعت کاهش آن ، طول دورۀ سم زدایی متغیر می باشد. در کشورهای غربی قوانینی وجود دارند که طول دورۀ سم زدایی با متادون را محدود می سازند. به عنوان مثال بر طبق قوانین آمریکا طول دورۀ سم زدایی بلند مدت با متادون نمی تواند از 180 روز تجاوز کند. در کشور ما هیچگونه محدودیتی در این مورد وجود ندارد ولی باید توجه داشت که افزایش بیش از حد طول این دوره ممکن است سبب ناامیدی و عود مصرف ماده مخدر توسط بیمار گردد.

منبع:

راهنمای شناخت و درمان اعتیاد در ایران، دکتر حامد بختیاری و همکاران



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۶ مهر ۱۳۹۹ساعت: ۱۲:۵۱:۴۶ توسط:123 موضوع: نظرات (0)

سم زدایی با کلونیدین

3- دوز تجویزی را طی 7-4 روز بعدی به میزان mg 2/0-1/0 در هر روز کاهش می دهیم تا سر انجام به صفر برسد.

سم زدایی با کلونیدین بر اساس مقدار مصرف روزانه اپیوئید و نوع آن ، بین 5 تا 14 روز طول می کشد. موفقیت این روش در سم زدائی حدود 65-60 درصد گزارش شده است.

کاهش فشار خون، بی حالی و سردرد معمولترین عوارض جانبی کلونیدین هستند. به همین علت این دارو در برخی افراد به خوبی تحمل نمی شود و باید شدت این عوارض را علاوه بر علایم سندرم قطع، در تعیین دوز تجویزی مدنظر قرار داد.

·         به علت اثرات کلونیدین در کاهش فشار خون، مراقبت از فشار خون بیمار لازم می باشد: در هنگام تجویز کلونیدین باید فشار خون بیمار را مرتباً اندازه گرفت و اگر فشار خون سیستولیک از mmHg 90 ، یا فشار خون دیاستولیک از mmHg 60 کمتر باشد، دادن کلونیدین را تا بازگشت فشار خون به مقدار طبیعی به تأخیر انداخت.

·         به دلیل خطرات ناشی از کاهش فشار خون( خطر زمین خوردن بیمار و ...) ، ترجیج دارد که شروع مصرف کلونیدین با بستری شدن بیمار همراه باشد و اگر بیمار به صورت سرپایی درمان می شود باید او را از این خطرات آگاه کرد.

سایر عوارض جانبی مصرف کلونیدین عباتند از : بی خوابی ، خشکی دهان و درد استخوانی و مفصلی.

از آنجا که کلونیدین تمام علایم ناگهانی مصرف مواد مخدر را درمان نمی کند می توان از ترکیباتی دیگر برای تخفیف سایر علایم یا علایمی که به طور کامل رفع نشده اند استفاده کرد مانند: ایبوبروفن mg 600 هر 6 ساعت یا mg 800 هر 8 ساعت در صورت وجود دردهای عضلانی و دردهای مفصلی.

·         هنگامی که تهوع و استفراغ اجازۀ مصرف خوراکی ایبوبروفن را نمی دهد می توان شکل داخل عضلانی توردول(Toredol ) را به جای آن به کار برد.

سیکلوپروماید mg 20 هر 8-6 ساعت برای تخفیف کرامپهای شکمی، کینینmg  260 هر ساعت برای کاهش اسپاسمهای عضلانی، یک بنزودیازپین( مانند لورازپامmg2) هر 4 ساعت در صورت وجود اضطراب و نگرانی، یک قرص خواب آور( مثلاً تریازولام mg25/0 یا دیفن هیدرامین mg50 ) در صورت وجود اختلال در خواب.

·         تریسیکلیک ها اثر کلونیدین را خنثی می کنند. بنابراین نمی توان تریسیکلیک های آرام بخش مانند آمی تریپتیلین را همزمان با کلونیدین تجویز کرد.

لوپراماید mg2 یا آتاپولگیت cc 30 بعد از هر بار اجابت مزاج در صورت وجود اسهال و پروپوکسی فن(65 یا mg 100) به عنوان جایگزینی اپیوئیدی جهت کاهش شدت علائم قطع.

سم زدایی کوتاه مدت به کمک Patch پوستی کلونیدین

Patch پوستی کلونیدین سطح سرمی پیوسته و یکنواختی از دارو را برای بیمار فراهم می آورد، بدین جهت ممکن است استفاده از آن جهت کاهش علایم ترک، بر کلونیدین خوراکی ترجیح داده شود. در سم زدایی کوتاه مدت با patch پوستی کلونیدین پس از تثبیت وضعیت بیمار، به یکی از دو روش زیر عمل می کنیم:

روش اول

1-     در روز اول، پس از قطع مصرف اپیوئید، دو چسب(Patch) پوستی کلونیدین شماره 2را به کار می بریم.

·         برای تخفیف علایم در بیمارانی که بیش از 80 کیلوگرم وزن دارند ممکن است 3 چسب پوستی مورد نیاز باشد.

2-     بیست و چهار تا 48 ساعت طول می کشد تا چسبهای پوستی کلونیدین مؤثر واقع شوند، بنابراین در یک یا دو روز اول برای تخفیف علایم بیمار از کلونیدین خوراکی با دوز mg 2/0-1/0 هر 6-4 ساعت یکبار استفاده می کنیم.

·         مجدداً تأکید می شود که در مدت استفاده از کلونیدین نباید کنترل دقیق فشار خون بیمار را فراموش کرد.

3-     پس از گذشت هفت روز از شروع استفاده از Patch ها در صورت ادامه داشتن علایم ترک، آنها را تعویض می کنیم.

روش دوم

1-در روز اول، مصرف اپیوئید را قطع کرده، یک Patch پوستی کلونیدین را به کار می بریم.

2-در روز دوم، دومین Patch را مورد استفاده قرار می دهیم.

3-     اگر علایم ترک بیش از 7 روز به طول انجامد، دو پچ جدید را هر یک هفت روز بعد از پچ های اول استفاده می کنیم.

·         در مدت استفاده از Patch کلونیدین نیز باید به طور مرتب، فشار خون بیمار را کنترل کرد.

·         Patch های کلونیدین دو قسمت دارند: یک قسمت مربع شکل و کوچک که حاوی داروی فعال می باشد و یک قسمت گرد، بزرگتر و صورتی رنگ که به عنوان پوشش عمل می کند. در مواردی که پس از استفاده  از Patch هیچگونه کاهشی در علایم بیمار مشاهده نمی شود باید دقت کرد که Patch مورد استفاده هر دو قسمت مذکور را داشته باشد. گاهی تنها قسمت خارجی که حاوی هی دارویی نمی باشد، اشتباهاً مورد استفاده قرار می گیرد.

·         در صورتی که بیماران از خارش و یا حساسیت و تریک پوستی در محل Patch شکایت کردند، این عارضه جانبی توسط دیفین هیدرامین با دوزmg 50-25 هر 6-4 ساعت یکبار، کنترل می شود.

·         در این روش هم برای تخفیف سایر علایم بیمار می توان از ترکیباتی که در روش سم زدایی کوتاه مدت با کلونیدین خوراکی به آنها اشاره شد، استفاده کرد.

·         Patch کلونیدین هنگامی که بیمار از داروهای ضدافسردگی سه حلقه ای استفاده می کند، مؤثر نخواهد بود.

استفاده از کلونیدین به صورت خوراکی و یا Patch در سم زدایی اپیوئیدها مورد تصویب FDA قرار نگرفته ولی تحقیقات بسیاری وجود دارند که مؤثر بودن و بی خطری آن را تأیید می کنند.

منبع:

راهنمای شناخت و درمان اعتیاد در ایران، دکترحامد اختیاری و همکاران



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۶ مهر ۱۳۹۹ساعت: ۱۲:۵۱:۴۶ توسط:123 موضوع: نظرات (0)

درمان با مواجه سازی

درمانگرانی که از مواجه سازی استفاده می کنند، آسیب های روانی مبتنی بر اضطراب را بر حسب نظریۀ رفتاری سنتی و نظریۀ پردازش هیجانی در نظر می گیرند. برای مثال، چرا برخی از قربانیان تجاوز جنسی بهبود می یابند در حالی که دیگران دچارPTSD می شوند؟ نظریۀ پردازش هیجانی اعلام می دارد که برای پردازش کردن این رویداد آسیب زا، تلاش های خاصی ضرورت دارند و انجام این فرایند برای بهبودی، ضروری است. اختلا های مزمن خبر از آن می دهند که این پردازش روی نداده است و بازنمایی تجربۀ آسیب زا در حافظه، عناصر بیمارگونی چون برآوردهای نادرست از احتمال صدمه و توانایی فرد در برخوردکردن با اضطراب شدید را شامل می شود. بنابراین، درمان با مواجه سازی قصد دارد این شرطی سازی رفتاری را وارونه کرده و فرایندهای شناختی و هیجانی نادرست بیمار را اصلاح کند.

نظریۀ فرایندهای درمان

درمان مواجه سازی موفق، ساختار بیمار گونه درمانجو را فعال می کند و در عین حال، اطلاعات اصلاحی را معرفی می کند که بتوان آنها را در ساختار جدید و سازگارانه تری وارد کرد. راهبرد درمانی، وارونه کردن وابستگی های تقویت یا تناقض روان رنجور است: تماس عمدی و طولانی با محرک های ترسناک (مواجهۀ طولانی) و ممانعت فعال از اجتناب مرتبط با آن(جلوگیری از پاسخ). بیماران در کوتاه مدت قطعاً دچار اضطراب بیشتری خواهند شد ولی از طریق فرایند خاموشی ، مطمئناً در بلند مدت کاهش اضطراب و اجتناب را تجربه خواهند کرد.

برای مثال، ترس شایع کودکان از سگ های بزرگ و ناآشنا را درنظر بگیرید. کودک اضطراب نشان می دهد، می لرزد، اعتراض می کند، گریه می کند، عرق می کند- در نتیجه اجتناب می کند: روی برمی گرداند، ا« منطقه را ترک می کند، از وارد شدن به جایی که سگ اشغال کرده خودداری می کند. برای شرطی سازی تقابلی این ترس، می توانیم از چند نوع درمان با مواجه سازی استفاده کنیم.

یک انتخاب این است که آیا مواجه سازی را به صورت فشرده یا تدریجی اجرا کنیم. انتخاب دوم این است که  سگ ترسناک را بصورت تخیلی ارایه دهیم(مواجهۀ تجسمی) یا در موقعیت واقعی(مواجهۀ واقعی). در هر دو مورد، می توان محرک ترسناک را به صورت فشرده یا تدریجی ارایه داد.. روش های مواجه سازی از نظر شیوۀ مواجهه و سطح برانگیختگی تفاوت داشته و اسامی مختلفی دارند. برای مثال، حساسیت زدایی منظم، مواجهۀ کاملاً تجسمی است و کمترین برانگیختگی را اجاد می کند، در حالی که مواجهۀ واقعی شدید است.

انتخاب سوم این است که چقدر جلوی تلاش های کودک را برای اجتناب از سگ ترسناک بگیریم. جلوگیری کامل از پاسخ مستلزم آن است که به کودک اجازه ندهیم سگ را ترک کند تا اینکه اضطراب او کاملاً برطرف شود. جلوگیری ناقص از پاسخ به این صورت اجرا می شود که به کودک اجازه دهیم بعد از کاهش اضطراب، سگ را ترک کند.

در درمان مواجه سازی اختلا وسواس فکری_ عملی، هدف درمان، ترس فاجعه آمیز زیربنای وسواس های فکری و عملی است. هر جلسه، بعد از رسیدن به خوگیری خاتمه می یابد.( که به صورت 50 درصد کاهش اضطراب نسبت به محرک های ترسناک تعریف می شود). به وسیلۀ آموزش، ترغیب، رهنمود، قانع سازی، و سایر روش های غیر جسمانی، از تشریفات وسواسی، نظیر شستشو جلوگیری می شود. چون تشریفات وظیفۀ کاهش دادن اضطراب را برعهده دارند، بیمار باید آگاه شود که اگر این تشریفات انجام نشود پیامدهای فاجعه آمیز اتفاق نمی افتد.

با اینکه درمان های مواجه سازی تجسمی و واقعی از نظریه های شرطی سازی حاصل شده اند،اخیراً برای توجیه کردن کاهش ترس در مدت مواجه سازی مفهوم پردازش هیجانی مطرح شده است. فو و همکاران معتقدند که مواجهه  تداعی ها و ارزیابی های نادرست را اصلاح می کند. این فرایند پردازش هیجانی  به فعال سازی ساختار ترس از طریق معرفی محرک های ترسناک و ارایه اطلاعات اصلاحی مغاغیر با عناصر بیمارگون ساختار ترس نیاز دارد. بنابراین  مواجه سازی به این علت نشانه ها را کاهش می دهد که به بیماران امکان می دهد تا بفهمند که بر خلاف تصور اشتباه آنها: قرار داشتن در موقعیت امنی که آسیب را به یاد آنها می اندازد  خطرناک نیست؛ یادآوری آسیب با تجربه کردن دوباره آ ن برابر نیست؛ اضطراب در حضور موقعیت ها یا خاطرات ترسناک به طور نامحدود باقی نمی ماند؛ و تجربه کردن اضطراب به از دست دادن کنترل منجر نمی شود.

فو در درمان PTSD از حساسیت زدایی و تغییر شناختی استفاده می کند. جلسات مقدماتی شامل این موارد می شوند: ارزیابی کامل ،آموزش دادن درباره واکنش های رایج به آسیب، و بازآموزی تنفس (آموزش دادن تنفس آرام و عمیق به درمانجویان). قبل از اینکه مواجهه شروع شود ،مبنای منطقی روش درمان برای درمانجویان توضیح داده می شود. بعداً مواجه سازی مکرر از طریق مواجهه تجسمی با آسیب در دفتر انجام می شود،که پردازش هیجانی را بهبود می بخشد ،و سپس مواجهه واقعی صورت می گیرد که درمانجو را قادر می سازد بفهمد که موقعیت های مرتبط با آسیب ، طرناک نیستند.

درمانگر مواجه ساز به درمانجو هشدار می دهد که « این درمان ، مواجه کردن شما با موقعیت ها و خاطراتی را شامل می شود که اضطراب و میل به اجتناب کردن را ایجاد می کنند». اما درمانگر مبنای منطقی درمان با مواجه سازی را نیز به درمانجو یادآور می شود و جملاتی نظیر این را به او می گوید:« روبرو شدن با این خاطرات وحشتناک،به جای اجتناب کردن از آنها ،ترس شما را کاهش خواهد داد. با اینکه کاملا طبیعی است که شما بخواهید از ترس مرتبط با آنها اجتناب کنید ، اما همان گونه که بحث کردیم، هرچه بیشترازاین خاطرات دردناک اجتناب کنید، زندگی شما را بیشتر آشفته کنید)).

درمدت مواجه سازی تجسمی،از درمانجو خواسته می شود آسیب را به خاطر آورد- خواه این آسیب تجاوز بوده باشد یا نیرد و یا مصیبت. به درمانجو گفته می شود که « این خاطرات را تا حد امکان به طور کامل و واضح به یاد آورید. ماجرا را به صورت سوم شخص برای من تعریف نکنید، بلکه آن را به زمان حال نقل کنید، گویی هم اکنون، همین جا در حال وقوع است». هنگامی که درمانجو خاطرات را به یاد می آورد و دچار ترس می شود، درمانگر استقامت وی را تقویت کرده و چیزی شبیه این را می گوید:« این خاطره را در ذهن نگهدارید؛ خوب عمل می کنید» و « شما آدم جسوری هستید. اجازه دهید این تصاویر ذهنی ادامه یابند«. درمانگر درباره ناپدید شدن تدریجی اضطراب اظهار نظر می کند و به درمانجو اطمینان می دهد که اگر به قدر کافی اضطراب را در ذهن خود نگهدارد، تأثیر آن کاهش خواهد یافت. 



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۶ مهر ۱۳۹۹ساعت: ۱۲:۵۱:۴۵ توسط:123 موضوع: نظرات (0)

تست آدمک گودیناف


نکاتی که در عمل و ارزیابی باید رعایت کرد:

 1- برای ترسیم بهتراست یک مداد سیاه  یا یک خودکار راحت و روان دراختیار کودک بگذاریم . با مداد رنگی به دشواری می توان رسم کرد و اجزاء را تشخیص داد.

 2-   اگر نقاشی با مداد رنگی کشیده شود ، شرایط دیگری برای ارزیابی لازم است که باید رعایت شود.

 3-   کاغذ برای رسم نقاشی کودک باید حداقل ۳۰ × ۲۱  باشد.

 4-   اجازه بدهید کودک چند تصویر بکشد ، سپس  بهترین و کاملترین را برای نمره گذاری انتخاب کنید.

 5- اگر نتایج چند بار کشیدن آدمک با یکدیگر فرق داشت نشان ناراحتی های دیگری در کودک است که باید به متخصص مسائل روانی یا روان درمانی مراجعه کرد.

 روش نمره گذاری:

 الف: برای هر یک ازاجزا آدمک در صورتی که توسط کودک ترسیم شده باشد یک نمره منظور فرمائید. به شرح ذیل:

 1- سر وجود داشته باشد .

 2- پا کشیده شده باشد .

 3- دست کشیده شده باشد .( یک یا هر دو دست)

 4- بدن کشیده  شده باشد .

 5- طول بدن طویل تر ازعرض آن باشد.

 6- شانه ها کشیده شده باشد.

 7- بازوها و پاها به تنه چسبیده شده باشند.

 8- پاها به تنه و دستها به تنه در نقاط واقعی خود چسبیده شده باشند.

 9- گردن کشیده شده باشد.

 10-دنباله گردن به سر و تنه مربوط باشد.

 11- چشمها کشیده شده باشد.

 12- بینی کشیده شده باشد.

 13- دهان کشیده شده باشد.

 14- دو لب دیده شود.

 15- سوراخها یا حفره های بینی کشیده شده باشد.

 16- موها کشیده شده باشد. ( جزئی ترین مقدار مو)

 17- موها کامل کشیده شده باشد.

 18- علامتی از لباس کشیده شده باشد.

 19- دو قطعه لباس کشیده شده باشد.

 20- تمام بدن پوشیده از لباس باشد.

 21- چهار قطعه لباس مشخص باشد . ( کراوات ، کلاه ، جوراب ، کفش ، پیراهن ، کت و شلوار)

 22- لباس رسمی یا یونیفورم باشد . ( یونیفورم مدرسه هم نمره می گیرد)

 23- انگشتان کشیده شده باشد . ( هر اثری از انگشت کافی است)

 24- تعداد انگشتان درست باشد .

 25- شکل و قواره انگشتان درست باشد .

 26- شست متمایز باشد.

 27- دست متمایز ازانگشتان باز باشد. ( کف دست کشیده شده باشد).

 28- بازوها کشیده شده باشد .

 29- زانو کشیده شده باشد .

 30- تناسب سر نسبت به بدن مراعات شده باشد .

 31- تناسب بازوها و دستها نسبت به بدن حفظ شده باشد.

 32- پاهای متناسب ، کشیده شده باشد.

 33- کف پا متناسب باشد.

 34- پاها متمایل به بالا نباشند.

 35- دستها و پاها دو بعدی کشیده شده باشند.

 36- پاشنه کفش یا پاشنه پا کشیده شده باشد.

 37- هماهنگی خطوط کلی حفظ شده باشد. ( دست نلرزیده باشد)

 38- هماهنگی خطوط کلی و جزئی حفظ شده باشد. ( نقاشی دقیق باشد)

 39- هماهنگی خطوط سر ( موها و دور سر به دقت کشیده شده باشد)

 40- هماهنگی خطوط تنه حفظ شده باشد .

 41- هماهنگی خطوط دستها و پاها حفظ شده باشد .

 42- هماهنگی خطوط چهره حفظ شده باشد .

 43- گوشها کشیده شده باشد .

 44- تناسب گوشها حفظ شده باشد .

 45- مردمک چشم کشیده شده باشد .

 46- تناسب چشم حفظ شده باشد .

 47- در تصاویر نیمرخ و تمام رخ ، چشم دارای حالت باشد.

 48- چانه و پیشانی هر دو کشیده شده باشد .

 49- برآمدگی شانه در تصویر نیمرخ معلوم باشد .

 50- نیمرخ ناقص باشد . ( یعنی تنه و نیمرخ ناقص)

 51- نیمرخ باشد .

 روش محاسبه:

 1-   نمرات داده شده را باهم جمع کنید . ( مجموع از ۵۱ بیشتر تجاوز نمی کند) 2-   با استفاده از جدول مخصوص ( جدول شماره ۱) نمره خام ، تبدیل به سن عقلی می شود . از رابطه زیر بهره هوشی کودک به دست می آید.IQ= سن عقلی (تقسیم بر) سن تقویمی(ضربدر)100

 3-   اگر نمره خام آزمونی بر فرض مثال ۴۰ باشد در جدول تبدیل نمرات ، ( جدول شماره ۱ ) نمره خام را پیدا کرده و سن عقلی کودک را که ۱۳ می باشد، استخراج می کنیم. ( این نمره سن عقلی کودک است) سپس ۱۳ ( که سن عقلی کودک است) را در عدد ۱۲ ( ماه) ضرب می کنیم. ( هر سال ۱۲ ماه دارد) سپس سن تقویمی آزمونی را محاسبه می کنیم . اگر آزمودنی به عنوان مثال ۱۰ سال و ۳ ماه داشته باشد ۱۰ را ضربدر ۱۲( هر سال ۱۲ ماه دارد) بعلاوه ۳ ( ماه) می کنیم نمره بدست آمده سن تقویمی کودک می باشد. حاصلضرب صورت و مخرج را بر هم تقسیم کرده وضربدر ۱۰۰ کرده و بهره هوشی آزمودنی بدست می آید.

 بدین صورت:IQ= سیزده ضربدر 12 تقسیم بر مجموع (سه بعلاوه 12 ضربدر10) ضربدر 100= 126 4- سپس نمره به دست آمده را در طبقه بندی هوشی ( جدول شماره ۲) پیدا کنید ،  بهره هوشی کودک مشخص می گردد.  

” جدول تبدیل نمرات خام به سن عقلی “

 جدول شماره ۱

نمره خامسن عقلینمره خامسن عقلینمره خامسن عقلینمره خامسن عقلی13-3 115-9218-33110-923-6126-0228-63211-032-9136-3238-93311-344-0146-6249-03411-654-3156-9259-33511-964-6167-0269-63612-074-9177-3279-93712-385-0187-62810-03812-695-3197-92910-33912-9105-6208-03010-64013-





51بالاتر از 13 سال

جدول شماره 2

طبقه بندی از لحاظ هوشمعادل هوش               نابغه170-189تیزهوش150-169پرهوش130-149باهوش110-129متوسط90-109مرزی80-89مرزی ضعیف70-79کودن50-69کالیو25-49کانا0-25



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۶ مهر ۱۳۹۹ساعت: ۱۲:۵۱:۴۵ توسط:123 موضوع: نظرات (0)

پیامهای مشاوره ای

"عمر شما از زمانی شروع می شود

که اختیار سرنوشت خویش را در دست بگیرید."

****

"هر جا که اراده و تصمیم وجود داشته باشد ،

راهی برای رسیدن به موفقیت وجود دارد ."

****

"انسان همان چیزی است که تمام روز به آن فکر می کند."

****

"در راه هدایت همیشه چراغی روشن است 

کتاب زندگی ات را زیر نور آن بنویس"

****

"آدم ها خیلی زود همراهان صمیمی را فراموش می کنند

همین که باران بند آمد خیلی ها چترهایشان را جا می گذارند."

****

"در نگاه کسانی که پرواز را نمی فهمند ،

هر چه بیشتر اوج بگیری کوچکتر خواهی شد."

****

اگر با تمام وجود به سوی مقصد خود پرواز کنید ،

بال هایتان قدرت پرواز را به شما خواهند داد.

****

"موفقیت و پیروزی به دست آوردنی است ،

آن را به شما هدیه نمی دهند."

****

"هر لحظه به خود بگویید  (خدای من اینجاست)

و با این فکر هیچ هراسی از عدم موفقیت به دل راه ندهید."

****

موفقیت افسانه نیست

زندگی شما می‌تواند به زیبایی رویاهایتان باشد.

فقط باید باور داشته باشید که می‌توانید کارهای ساده‌ای انجام دهید.

برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۶ مهر ۱۳۹۹ساعت: ۱۲:۵۱:۴۴ توسط:123 موضوع: نظرات (0)