نظریۀ کتل (مبتنی بر تحلیل عوامل)
ماهیت شخصیت: کاتل معتقد است که نظریۀ شخصیت باید هدفش این باشد که رفتار آدمی را در شرایط و اوضاع و احوال مختلف پیش بینی کند. از این رو در تعریف شخصیت می گوید>«شخصیت چیزی است که اجازه می دهد پیش بینی کنیم آدمی در اوضاع و احوال معین چه رفتاری خواهد داشت.» این تعریف البته بسیار کلی است.کاتل خود متوجه هست که این تعریف دقیق نیست، ولی تعریف دقیق شخصیت را هم موکول به آن می داند که پژوهنده قبلا مفاهیمی را که می خواهد در مطالعۀ رفتار به کاربرد بتواند در نظرآورد، و این کار البته خالی از اشکال نیست. این مفاهیم را که کاتل شخصاً به کار می برد و به اعتقاد او ماهیت شخصیت از آنها درست شده است بدین قرارند:
1- صفت یا خصلت 2-ارگ 3- متاارگ 4- خود 5- معادلۀ تشخیص.
1-صفت: صفت در اصطلاح کاتل معنی بس وسیع دارد و مفاهیم یادشدۀ دیگر را در بر می گیرد، یعنی آنها در مواقع موارد خاصی از این مفهوم عام کلی هستند. کاتل صفت را «یک ساخت ذهنی و یک استنتاجی» می داند که از ملاحظۀ رفتار به دست آمده اند و انتظام و تشابه و پایداری آن رفتار را می رسانند. او صفت ها را به یک اعتبار سه دسته می کند:
الف) صفات منشی که سرعت و قوت و هیجان انگیزی را می رسانند.
ب) صفات تحریکی که شخص را به سوی هدفی به حرکت در می آورند.
ج) صفات توانی که نمودار زیرکی، مهارت و زبردستی هستند.
به اعتباری دیگر صفات به گفتل کاتل بر دو گونه خواهند بود: صفات عام و صفات خاص.
صفات عام:صفاتی هستند مشترم میان همۀ افراد آدمیان، یا لااقل میان همۀ افراد یک جامعه.
صفات خاص: صفاتی هستند که اختصاص به یک فرد معین دارند و به آن صورت در افراد دیگر دیده نمی شوند. این صفات خاص خود نیز دو نوعند: یا نسبی هستند، یا مطلق. «صفات خاص» نسبی است اگر ترکیب عناصر و اجزای آن در هر کس به صورتی باشد که در کسان دیگر به آن صورت نیست. صفت خاص مطلق است در صورتی که منحصراً به فردی واحد تعلق داشته و هیچ کس دیگر آن صفت را نداشته باشد.
کاتل باز به یک اعتبار دیگر صفات را دو دسته می کند.یک دسته صفات سطحی و دستۀ دیگر صفات عمقی. صفات سطحی گروهی از رویدادهای رفتار هستند که آشکارا و نمایانند و دوام آنها و توصیف پذیری آنها خیلی کمتر از صفات عمقی است، و از این رو کاتل به آنها کمتر اهمیت می دهد. صفات عمقی موجبات واقعی رفتار و سرچشمۀ صفات سطحی هستند، با دوامند و شناخت آنها برای مطالۀ شخصیت ضرورت اساسی دارد.
فهم طبیعی عامه سروکارش با صفات سطحی است و فقط انها را می شناسد و معتبر می داند. شناخت صفات عمقی کاری است دشوار و آنها را به وسیله تحلیل عوامل می توان معلوم داشت. تحلیل عوامل پژوهنده را قادر می سازد به اینکه به آن صفات، یعنی به متغییرها و عواملی که منشأ صفات سطحی هستند، دست بیابد و آنها را ارزشیابی کند.
صفات عمقی دو دسته اند: سرشتی و محیطی. صفات سرشتی یا ارثی را شخص با خود به دنیا می آورد، صفات محیطی در نتیجه تأثیر محیط و تربیت به وجود می آیند. برای معلوم داشتن صفات اصلی، یعنی موادی که باید روی آنها با تحلیل عوامل عملیاتی صورت گیرد کاتل سه روش را به کار می برد. شرح حال، ارزشیابی خویشتن، و تستهای عینی.
1- شرح حال، یعنی رفتار روزانه در برابر رویدادهای گوناگون زندگی، مانند چگونگی معاشرتها و تعهدات اجتماعی، عده و نوع انجمنهائی که شخص عضویت آنها را دارد، شمارۀ تصادفهای اتومبیل، درجات علمی و جز آن...
2- ارزشیابی خویشتن به وسیلۀ پاسخ گفتن به سؤالاتی صورت که ضمن آن شخص حالات خود را بیان می کند و ارزش آنها را معلوم می دارد. این روش مکمل روش شرح حال است. البته ارزش واقعی پاسخها باید با وسائل عملی دیگر تعیین گردد.
3- تستهای عینی، یعنی ملاحظۀ رفتار شخص در شرایط معین، بی آنکه او مطلع باشد، به وجهی که بتوان از روی این گونه مطالعات رفتار آن شخص را در موارد مشابه پیش بینی نمود.
کاتل برای تعیین صفات عمقی اطلاعات و موادی را که وسیلۀ شرح حال به دست آورده بود به تحلیل عوامل سپرد و به نتایجی رسید. آنگاه اطلاعات یا موادی را هم که به دو وسیلۀ دیگر، یعنی ارزشیابی خویشتن و تستهای عینی، به دست آورده بود نیز به تحلیل عوامل داد و ملاحظه کرد که نتایج در بسیاری از موارد با آنچه که به وسیلۀ تست شرح حال معلوم گردیده بود تقریباً مطابقت دارد. بر اثر تحقیقات کاتل نخست به تعیین 16 صفت عمقی توفیق یافت و چندی بعد چهار صفت عمقی دیگر بر آنها اضافه نمود.
چند نمونه صفت عمقی که توسط کاتل ذکر شده است:
1-خون گرمی(با مسامحه، اهل معاشرت)؛ ضد آن: خون سردی(سختگیر، بی علاقه، سردبرخورد)
2- استعداد(با هوش، اهل تفکر، درخشان)؛ ضد آن:بی استعدادی(کم هوش، عمل بی نظر، بی فکر)
3-زنده دلی(شور انگیز، با نشاط)؛ ضد آن: افسرده دلی(دلواپس، قانع، کم حرف)
4-من برتر نیرومند(با صفت، رعایت کنندۀ اصول اخلاقی)؛ ضد آن: من برتر ضعیف( بی اعتنا به تعهدات و به اصول اخلاقی)
5-قلندری( بی بندوبار، بی اعتنا به امور مادی و معنوی)؛ ضد آن: متانت(با اعتنا به امور، به صحت و درستی و به شایستگی)
6-تشابه عاطفی(آرام، پخته، بی باک در روبروشدن با واقعیت)؛ ضد آن: عدم تشابه عاطفی(از نظر عاطفی ناراضی، زود انگیخت)
7- جنبۀ قوی اجتماعی(اهل معاشرت، حادثه جو، بی باک) ؛ ضد آن: گوشه گیری(انزوادوست، گوشه گیر، خیال پرور)
8- برتری جویی(استقلال طلب، پرخاشگر، یک دنده)؛ ضد آن:فرمانبری(ملایم، سازشجو، صلح طلب)
9- اصلاح طلبی(انتقاد کننده، آزادفکر، اژادی خواه)؛ ضد آن: محافظه کاری( احترام گذار به افکار موجود، سنت پرست)
10- درون گرایی(دیرآشنا، دردخودفرورفته، دیرجوش ولی پایدار در دوستی و دشمنی(؛ ضد آن: برون گرائیL زود آشنا، سریع در دوستی و دشمنی ، و در عمل)
صفات سطحی: کاتل با مطالعه دقیق صفات ، نخست به این نتیجه رسید که می توان همه آنها را شصت (60) دسته کرد و روی هر دسته عنوانی گذاشت و آنها را نمودار تمام صفات سطحی دانست. پس از آن با مطالعاتی بیشتر، و توجه به وجه مشترکی که شصت دسته یاد شده با هم داشتند، عده آنها را به بیست و سه تقلیل داد. از آن جمله اند:
درستی و دلبستگی به دیگران، ضد نادرستی و بی علاقگی نسبت به دیگران. حالت کودکی و توقع از دیگران، خودمداری؛ ضد پختگی عاطفی و تحمل ناکامی.
2- ارگ: کاتل همه انواع وضع و حالها و واکنشهای آدمی را ناشی از دو نوع صفت عمقی انگیزه ای می داند. یکی از آن دو نوع را ارگ می خواند و دیگری را متا ارگ. واژه ارگ را، که در فیزیک به معنی انرژی است، کاتل برای رساندن انگیزه های ارثی بر می گزیند و در تعریف آن می گوید:« استعدادی است فطری که به دارنده آن اجازه می دهد برای واکنش در برابر طبقات معینی از امور آمادگی بیشتری پیدا کند تا در برابر امور یکدیگر، و نسبت به آنها انگیختگی و هیجان خاصی داشته باشد و عملی را آغاز کند که در برابر هدف معین و مخصوص توفیقش کاملتر است تا در برابر هر هدف دیگر...» به عبارت دیگر ارگ صفتی عمقی، سرشتی و با تحرک است. برگزیدن واژه ارگ از طرف کاتل برای رساندن این معنی بدین علت بوده که او می خواسته است از استعمالinstinctوdrive که به نظر او مفهوم روشنی ندارد اجتناب کرده باشد. واقع این است که ارگ در نظریه کاتل همان نقشی را ایفا می کند که غریزه ددر نظر ماک دوگال دارد، زیرا که ماک دوگال هم در تعریف غریزه جنبه های ادراکی و عاطفی و حرکتی را که در تعریف کاتل از ارگ آمده است منظور داشته است.
مطالعات و تحقیقات تجربی به اعتقاد کاتل هنوز کافی نیستند برای اینکه بتوان فهرست دقیق و کاملی از ارگ ها تنظیم نمود. با یان وصف او به طور موقت فهرستی شامل ده ارگ به دست می دهد، بدین قرار:
1-میل جنسی ،2- تایید وجود خویشتن،3- ترس،4- نیاز به حمایت(والدین)،5- روح اجتماعی(فرار از تنهایی)، 6- نیاز به استراحت،7- کنجکاوی،8- خود دوستی(عشق به خویشتن)، 9- عاطفه انگیزی، 10- سازندگی.
3-متا ارگ و عواطف:متا ارگ صفت عمقی است که جنبه انگیزش دارد و ناشی از محیط است. بنابراین فرق آن با ارگ از این جهت است که ارگ صفت عمقی سرشتی است و آدمی هنگام زادن با خود به دنیا می آورد، در صورتی که متا ارگ در جریان زندگی، در نتیجه تجارب شخصی و تاثیر عوامل اجتماعی و فرهنگی به وجود می آید. همه انگیزه های غیر سرشتی، مانند وضع و حالها و رغبتها و عواطف گوناگون در زمره متا ارگها هستند و همه از ارگ ها ریشه می گیرند.
کاتل از میان ارگ ها اهمیت خاصی به عواطف می دهد، زیرا آنها زودتر از سایر متا ارگها به ظهور می پیوندد و از همه آنها با دوام ترند. تشخیص دقیق اقسام متا ارگ ها دشوار است، ولی قدر مسلم این است که عواطف بر همه آنها سایه می افکنند و آنها همه متفرق از عواطف هستند. از مهمترین عواطفی که کاتل اسم برده است :علاقه به پیشه و کار خویشتن، علاقه به ورزش و به اقسام بازیها، احساسات مذهبی و دینی عواطف خانوادگی ، علاقه به کارهای مکانیکی، حس وطن پرستی و...
فعالیت آدمی همیشه توجه به هدفی دارد، ولی راهی را که او برای وصول به هدف دنبال می کند همیشه مستقیم نیست.ممکن است در این راه موانع و مشکلات و نامیها در انتظار او باشند و او ناچار شود به اینکه برای وصول به هدف اصلی خود را متوجه هدفهای فرعی که احیانا نامطلوب باشند بنماید. یعنی ران مستقیم را کنار بگذارد و از راه غیرمستقیم، که گاهی بسیار پرپیچ و خم است، بگذرد تا به مقصود اصلی برسد.
سرچشمه همه صفات و هدفها را، ارگ ها، یعنی صفات عمقی سرشتی، با جنبه انگیزش طبیعی که دارند، تشکیل می دهند. یعنی با بررسی دقیق می توان متوجه شد که همه آن صفات و هدف ها، چنانکه گفته شد، از ارگ ها ریشه می گیرند.
4-خود و آگاهی به خود: شبکه پیچ در پیچ صفات و عمل متقابل آنها ایجاب می کرد که کاتل مفهوم دیگری به میان آورد تا ثبات و سازمان عالی را که در رفتار ادمی دارای اهمیت بسیار است تامین نماید. او برای تعبیر این مفهوم، واژه های خو و آگاهی به خود را به کار برده است. این مفاهیم البته با آنچه در نظریه ماک دوگال و در روان کاوی آورده شده است چندان فرقی ندارند.
عمل هریک از صفات تحرکی معمولا وقتی به ظهور می رسد و صورت می پذیرد که با سازمان عادی خود منافات نداشته باشد. اگر گاهی خلاف این امر روی دهد،یعنی صفات و عمل آنها از خود و سازمان عادی آن دوری جویند، این نشانه عقده های عصبی یا ناراحتیهای روانی خواهد بود و چنین می رساند که در سازمان عادی خود خللی روی داده است.
خود دو نوع است: یکی خود واقعی ، دیگر خود خیالی یا آرمانی. خود واقعی آن است که آدمی به هنگامی که عقلش بجا است به آن معرفت دارد و قبول دارد که همان موجودی است که می شناسد."خودآرمانی" یا خیالی آن است که شخص آرزو دارد باشد. رشد و نمو طبیعی آدمی سبب می شود که این دونوع خود بهم بپیوندند و آمیختگی پیدا کنند و یکی شوند تا آنجا که آگاهی به خود شامل آن هر دو گردد.
5-معادله تشخیص: کاتل می کوشد به اینکه صفات عمقی را معلوم بدارد و سیله اندازه گیری دقیق آنها را پیدا کند و تاثیر عوامل محیط را روی آن صفات معین کند و این همه را در قالب یک فرمول ریاضی بریزد، و مثلا بگوید: فلان رفتار یا عمل(ر) مساوی است با فلان صفات عمقی(ع) به اضافه فلان صفات سطحی یا محیطی(س) و به این شکل در آورد:
ر=ع+س
رشد شخصیت =تاثیر وراثت و محیط
نظریه کاتل درباره رشد و تحول شخصیت در بسیاری موارد همان نظریه روان کاوی و نظریه های معروف یادگیری است. کاتل دربارۀ هوش تحقیقات وسیعی به عمل آورده و سرانجام بر این عقیده شده است که هوش دو نوع است و روی هر یک از آن دو نوع اسمی گذاشته است که در فارسی می توان از آنها، با اندکی مسامحه، به افاظ هوش متحجر (یا جا افتاده و نسبتا ثابت) و هوش متغییر تعبیر نمود.هوش متغییر به کار یادگیری می رود و معمولا با تستهای سنجش هوش اندازه گیری می شود. این هوش زیر تأثیر محیط قرار می گیرد و با تمرین و درجه علاقه مندی شخص به موضوعهای مختلف کم و زیاد می شود.
هوش ثابت استعدادی است که برای سازگار ساختن شخص با اوضاع و احوال جدیدی به کار می افتد و جنبه فطری و ارثی دارد و وابسته به اعمال حیاتی بدن(فیزیولوژیک) است و رشد آن تا 16 سالگی است و در این تاریخ متوقف می شود و از آن پس احیانا از میزان آن اندکی می کاهد.
منابع:
نظریه های شخصیت یا مکاتب روانشناسی، دکتر علی اکبر سیاسی
برچسب: ،
ادامه مطلب